به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

وحشی باقفی

وحشی باقفیغزل هاغزل ۱۴: چیست قصد خون من آن ترک کافر کیش را

650عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

چیست قصد خون من آن ترک کافر کیش را
ای مسلمانان نمی‌دانم گناه خویش را
ای که پرسی موجب این ناله‌های دلخراش
سینه‌ام بشکاف تا بینی درون خویش را
گر به بدنامی کشد کارم در آخر دور نیست
من که نشنیدم در اول پند نیک اندیش را
لطف خوبان گرچه دارد ذوق بیش از بیش، لیک
حالتی دیگر بود بیداد بیش از بیش را
حد وحشی نیست لاف عشق آن سلطان حسن
حرف باید زد به حد خویشتن درویش را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1غزل ۱۳: منع مهر غیر نتوان کرد یار خویش را 2غزل ۱۴: چیست قصد خون من آن ترک کافر کیش را 3غزل ۱۵: هست امید قوتی بخت ضعیف حال را 4غزل ۱۶: بر سر نکشت درتب غم هیچکس مرا 5غزل ۱۷: بر قول مدعی مکش ای فتنه گر مرا 6غزل ۱۸: ننموده استخوان ز تن ناتوان مرا 7غزل ۱۹: خانه پر بود از متاع صبر این دیوانه را 8غزل ۲۰: ساکن گلخن شدم تا صاف کردم سینه را 9غزل ۲۱: کس نزد هرگز در غمخانهٔ اهل وفا 10غزل ۲۲: سد حیف از محبت بیش از قیاس ما 11غزل ۲۳: بسیار گرم پیش منه در هلاک ما 12غزل ۲۴: از کاه ، کهربا بگریزد به بخت ما 13غزل ۲۵: ای سرخ گشته از تو به خون روی زرد ما 14غزل ۲۶: دلم را بود از آن پیمان گسل امید یاریه ...15غزل ۲۷: پاک ساز از غیر دل ، وز خود تهی شو چون ...16غزل ۲۸: قصهٔ می خوردن شبها و گشت ماهتاب 17غزل ۲۹: شد یار به اغیار دل آزار مصاحب 18غزل ۳۰: گهی از مهر یاد عاشق شیدا کند یا رب 19غزل ۳۱: مژدهٔ وصل توام ساخته بیتاب امشب 20غزل ۳۲: ز شبهای دگر دارم تب غم بیشتر امشب 21غزل ۳۳: کسی خود جان نبرد از شیوهٔ چشم فسون سا ...22غزل ۳۴: این زمان یارب مه محمل نشین من کجاست 23غزل ۳۵: یاد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست 24غزل ۳۶: لطف پنهانی او در حق من بسیار است 25غزل ۳۷: در ره پر خطر عشق بتان بیم سر است 26غزل ۳۸: بازم از نو خم ابروی کسی در نظر است 27غزل ۳۹: تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است 28غزل ۴۰: خوش است بزم ولی پر ز خائن راز است 29غزل ۴۱: عتاب اگر چه همان در مقام خونریز است 30غزل ۴۲: طراز سبزهٔ بر گلشن عذار خوش است 31غزل ۴۳: خوار می‌کن ، زار می‌کش، منتت بر جان م ...32غزل ۴۴: امروز ناز عذر جفاهای رفته خواست 33غزل ۴۵: یار ما بی رحم یاری بوده است 34غزل ۴۶: ابر است و اعتدال هوای خزانی است 35غزل ۴۷: در دل همان محبت پیشینه باقی است 36غزل ۴۸: ترک من تیغ به کف ، بر زده دامن برخاست 37غزل ۴۹: به جور، ترک محبت خلاف عادت ماست 38غزل ۵۰: گرد آن خانه بگردم که در او خلوت تست 39غزل ۵۱: بهر دلم که درد کش و داغدار تست 40غزل ۵۲: وداع جان و تنم استماع رفتن تست 41غزل ۵۳: بگذشت دور یوسف و دوران حسن تست 42غزل ۵۴: ابروی تو جنبید و خدنگی ز کمان جست 43غزل ۵۵: بگذران دانسته از ما گر ادایی سرزدست 44غزل ۵۶: از نظر افتادهٔ یاریم مدتها شدست 45غزل ۵۷: هنوز عاشقی‌و دلرباییی نشدست 46غزل ۵۸: بازم زبان شکر به جنبش درآمدست 47غزل ۵۹: خوش صید غافلی به سر تیر آمدست 48غزل ۶۰: ناتوان موری به پابوس سلیمان آمدست 49غزل ۶۱: از تو همین تواضع عامی مرا بس است 50غزل ۶۲: آنکه بی ما دید بزم عیش و در عشرت نشست 51غزل ۶۳: خود رنجم و خود صلح کنم عادتم اینست 52غزل ۶۴: آنکس که مرا از نظر انداخته اینست 53غزل ۶۵: ای مدعی از طعن تو ما را چه ملالست 54غزل ۶۶: مشورت با غمزه چشمت را پی تسخیر کیست 55غزل ۶۷: یارب مه مسافر من همزبان کیست 56غزل ۶۸: بسته بر فتراک و می‌پرسد که صیاد تو کی ...57غزل ۶۹: ای دیده ، دشتبان نگاهت به راه کیست 58غزل ۷۰: تا قسمتم ز میکدهٔ آرزوی کیست 59غزل ۷۱: مریض عشق اگر سد بود علاج یکیست 60غزل ۷۲: ای همنفسان بودن وآسودن ما چیست 61غزل ۷۳: همرهی با غیر و از من احتراز از بهر چی ...62غزل ۷۴: کوچنان یاری که داند قدر اهل درد چیست 63غزل ۷۵: قدر اهل درد صاحب درد می‌داند که چیست 64غزل ۷۶: باز این عتاب و شیوه عاشق گداز چیست 65غزل ۷۷: زهر در چشم و چین بر ابرو چیست 66غزل ۷۸: خنده‌ات برما و بر داغ دل درمانده چیست 67غزل ۷۹: مست آمدی که موجب چندین ملال چیست 68غزل ۸۰: وصلم میسر است ولی بر مراد نیست 69غزل ۸۱: سوز تب فراق تو درمان پذیر نیست 70غزل ۸۲: کس به بزم دلبران از دور گردان پیش نیس ...71غزل ۸۳: دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست 72غزل ۸۴: وقت برقع ز رخ کشیدن نیست 73غزل ۸۵: جز غیر کسی همره آن عربده جو نیست 74غزل ۸۶: یک التفات ز فرماندهان نازم نیست 75غزل ۸۷: چه لطفها که در این شیوه نهانی نیست 76غزل ۸۸: طایر بستان پرستم لیکنم پر باز نیست 77غزل ۸۹: تا به آخر نفسم ترک تو در خاطر نیست 78غزل ۹۰: عاشق یکرنگ را یار وفادار هست 79غزل ۹۱: پر گشت دل از راز نهانی که مرا هست 80غزل ۹۲: می‌نماید چند روزی شد که آزاریت هست 81غزل ۹۳: بردری ز آمد شد بسیار آزاریم هست 82غزل ۹۴: قرعه دولت زدم ، یاری و اقبال هست 83غزل ۹۵: می‌توانم بود بی تو ، تاب تنهاییم هست 84غزل ۹۶: شکفتگیش چو هر روز نیست حالی هست 85غزل ۹۷: تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست 86غزل ۹۸: اسیر جلوهٔ هر حسن عشقبازی هست 87غزل ۹۹: از عرض نیازم چه بلا بی‌خبرش داشت 88غزل ۱۰۰: از پی بهبود درد ما دوا سودی نداشت 89غزل ۱۰۱: رسید و آن خم ابرو بلند کرد و گذشت 90غزل ۱۰۲: ز پیش دیده تا جانان من رفت 91غزل ۱۰۳: به طوف کعبه من خاکسار خواهم رفت 92غزل ۱۰۴: گرم آمد و بر آتش شوقم نشاند و رفت 93غزل ۱۰۵: ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت 94غزل ۱۰۶: گرد سر تو گردم و آن رخش راندنت 95غزل ۱۰۷: تو منکری ولیک ، به من مهربانیت 96غزل ۱۰۸: نوید آشنایی می‌دهد چشم سخنگویت 97غزل ۱۰۹: هرگزم یارب از آن دیدار مهجوری مباد 98غزل ۱۱۰: هجران رفیق بخت زبون کسی مباد 99غزل ۱۱۱: تا ابد دولت نواب ولی سلطان باد 100غزل ۱۱۲: خوش نیست هرزمان زدن از جور یار داد 101غزل ۱۱۳: عیاذباله از روزی که عشقم در جنون آرد 102غزل ۱۱۴: باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد 103غزل ۱۱۵: غمزهٔ او حشر فتنه به هر جا ببرد 104غزل ۱۱۶: شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد 105غزل ۱۱۷: خواهم آن عشق که هستی ز سرما ببرد 106غزل ۱۱۸: دلم امروز از آن لب هر زمان شکری دگر ...107غزل ۱۱۹: به زیر لب حدیق تلخ ، کان بیدادگر دار ...108غزل ۱۲۰: به تنگ آمد دلم ، یک خنجر کاری طمع دا ...109غزل ۱۲۱: چشم او قصد عقل و دین دارد 110غزل ۱۲۲: جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد 111غزل ۱۲۳: کار خوبی نه بگفت دگران باید کرد 112غزل ۱۲۴: خوش آن نیاز که رفع حیا تواند کرد 113غزل ۱۲۵: کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد 114غزل ۱۲۶: چه گویمت که چه با جانم اشتیاق نکرد 115غزل ۱۲۷: دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد 116غزل ۱۲۸: تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد 117غزل ۱۲۹: هر چند ناز کردی ، نیازم زیاده شد 118غزل ۱۳۰: هلاکم ساز گر بر خاطرت باری ز من باشد 119غزل ۱۳۱: مهرم ز حرمان شد فزون شوقی ز حسرت کم ...120غزل ۱۳۲: ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم ...121غزل ۱۳۳: اینست کزو رخنه به کاشانهٔ من شد 122غزل ۱۳۴: خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین ...123غزل ۱۳۵: گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد 124غزل ۱۳۶: به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد 125غزل ۱۳۷: دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بو ...126غزل ۱۳۸: امروز ناز را به نیازم نظر نبود 127غزل ۱۳۹: چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود 128غزل ۱۴۰: ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، ن ...129غزل ۱۴۱: مرغ ما دوش سرایندهٔ بستانی بود 130غزل ۱۴۲: آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود 131غزل ۱۴۳: بود آن وقتی که دشنام تو خاطر خواه بو ...132غزل ۱۴۴: آن مستی تو دوش ز پیمانهٔ که بود 133غزل ۱۴۵: دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود 134غزل ۱۴۶: با غیر دوش اینهمه گردیدنش چه بود 135غزل ۱۴۷: چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه ...136غزل ۱۴۸: چندین عنایت از پی چندین جفا چه بود 137غزل ۱۴۹: دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود 138غزل ۱۵۰: زان عهد یاد باد که از ما به کین نبود 139غزل ۱۵۱: هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود 140غزل ۱۵۲: یک ره سال کن گنه بی‌گناه خود 141غزل ۱۵۳: مرا وصلی نمی‌باید من و هجر و ملال خو ...142غزل ۱۵۴: نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد 143غزل ۱۵۵: ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرز ...144غزل ۱۵۶: بتان که اهل تعلق به قید شان بندند 145غزل ۱۵۷: لب بجنبان که سر تنگ شکر بگشاید 146غزل ۱۵۸: خرم دل آن کس که ز بستان تو آید 147غزل ۱۵۹: نزدیک ما سگان درت جا نمی‌کنند 148غزل ۱۶۰: گر دیده به دریوزهٔ دیدار نیاید 149غزل ۱۶۱: گر چه می‌دانم که می‌رنجی و مشکل می‌ش ...150غزل ۱۶۲: شهر، بیم است کزین حسن پرآشوب شود 151غزل ۱۶۳: شکل مستانه و انکار شرابش نگرید 152غزل ۱۶۴: این دل که دوستی به تو خون خواره می‌ک ...153غزل ۱۶۵: گر ریخت پر عقابی ، فر هما بماند 154غزل ۱۶۶: المنةلله که شب هجر سر آمد 155غزل ۱۶۷: یار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد 156غزل ۱۶۸: آنکس که دامن از پی کین تو بر زند 157غزل ۱۶۹: بازم غم بیهوده به همخانگی آمد 158غزل ۱۷۰: ملک دل را سپه ناز به یغما آمد 159غزل ۱۷۱: اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کن ...160غزل ۱۷۲: خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من ...161غزل ۱۷۳: در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد 162غزل ۱۷۴: نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید 163غزل ۱۷۵: هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد 164غزل ۱۷۶: غم هجوم آورده می‌دانم که زارم می‌کشد 165غزل ۱۷۷: کجا در بزم او جای چو من دیوانه‌ای با ...166غزل ۱۷۸: باغ ترا نظارگیانی که دیده‌اند 167غزل ۱۷۹: عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفته ...168غزل ۱۸۰: پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد 169غزل ۱۸۱: کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن ...170غزل ۱۸۲: کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد 171غزل ۱۸۳: پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد 172غزل ۱۸۴: غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد 173غزل ۱۸۵: در آن دیار که هجران بود حیات نباشد 174غزل ۱۸۶: هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد 175غزل ۱۸۷: آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند 176غزل ۱۸۸: هرکه یار ماست میل کشتن ما می‌کند 177غزل ۱۸۹: ما را به سوی خود خم موی تو می‌کشد 178غزل ۱۹۰: دوش اندک شکوه‌ای از یار می‌بایست کرد 179غزل ۱۹۱: سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا باشد 180غزل ۱۹۲: می‌کشم زان تند خو گر صد تغافل می‌کند 181غزل ۱۹۳: هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد 182غزل ۱۹۴: آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد 183غزل ۱۹۵: دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند 184غزل ۱۹۶: کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند 185غزل ۱۹۷: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 186غزل ۱۹۸: شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید 187غزل ۱۹۹: ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید 188غزل ۲۰۰: سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید 189غزل ۲۰۱: مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد 190غزل ۲۰۲: چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اند ...191غزل ۲۰۳: در راسته ناز فروشان که بتانند 192غزل ۲۰۴: ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد 193غزل ۲۰۵: خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان ...194غزل ۲۰۶: عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد 195غزل ۲۰۷: درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گ ...196غزل ۲۰۸: دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خ ...197غزل ۲۰۹: جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد 198غزل ۲۱۰: آه شراره بارم کان از درون برآمد 199غزل ۲۱۱: کی اهل دل به کام خود از دوستان برند 200غزل ۲۱۲: ز عشق من به تو اغیار بدگمان شده‌اند 201غزل ۲۱۳: یاران خدای را به سوی او گذر کنید 202غزل ۲۱۴: سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید 203غزل ۲۱۵: روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید 204غزل ۲۱۶: تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندار ...205غزل ۲۱۷: به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند 206غزل ۲۱۸: چرا ستمگر من با کسی جفا نکند 207غزل ۲۱۹: پرسیدن حال دل ریشم بگذارید 208غزل ۲۲۰: آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید 209غزل ۲۲۱: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 210غزل ۲۲۲: روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر 211غزل ۲۲۳: دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر 212غزل ۲۲۴: آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر 213غزل ۲۲۵: گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار 214غزل ۲۲۶: جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر 215غزل ۲۲۷: عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور 216غزل ۲۲۸: شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز 217غزل ۲۲۹: مست آن ترک به کاشانه من بود امروز 218غزل ۲۳۰: دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز 219غزل ۲۳۱: ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز 220غزل ۲۳۲: وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من ه ...221غزل ۲۳۳: گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنو ...222غزل ۲۳۴: هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز 223غزل ۲۳۵: شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس 224غزل ۲۳۶: مغرور کسی به که درت جا نکند کس 225غزل ۲۳۷: ای دل به بند دوری او جاودانه باش 226غزل ۲۳۸: عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش 227غزل ۲۳۹: تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور با ...228غزل ۲۴۰: ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش 229غزل ۲۴۱: روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خو ...230غزل ۲۴۲: کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش 231غزل ۲۴۳: در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش 232غزل ۲۴۴: بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خو ...233غزل ۲۴۵: ما در مقام صبر فشردیم گام خویش 234غزل ۲۴۶: تو و هر روز و بزم عشرت خویش 235غزل ۲۴۷: ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد ک ...236غزل ۲۴۸: الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش 237غزل ۲۴۹: مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش 238غزل ۲۵۰: کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش 239غزل ۲۵۱: با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش 240غزل ۲۵۲: بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش 241غزل ۲۵۳: بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش 242غزل ۲۵۴: نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص 243غزل ۲۵۵: تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط 244غزل ۲۵۶: بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه ح ...245غزل ۲۵۷: قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ 246غزل ۲۵۸: به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ 247غزل ۲۵۹: شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف 248غزل ۲۶۰: مستغنی است از همه عالم گدای عشق 249غزل ۲۶۱: مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ 250غزل ۲۶۲: تو زمن پرس قدر روز وصال 251غزل ۲۶۳: کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم 252غزل ۲۶۴: دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم 253غزل ۲۶۵: تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم 254غزل ۲۶۶: برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام 255غزل ۲۶۷: هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم 256غزل ۲۶۸: سحر کجاست که فراش جلوگاه توام 257غزل ۲۶۹: ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم 258غزل ۲۷۰: عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم 259غزل ۲۷۱: من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می ...260غزل ۲۷۲: نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم 261غزل ۲۷۳: به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم 262غزل ۲۷۴: شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم 263غزل ۲۷۵: این بس که تماشایی بستان تو باشم 264غزل ۲۷۶: بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم 265غزل ۲۷۷: دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم 266غزل ۲۷۸: مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار ...267غزل ۲۷۹: آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم 268غزل ۲۸۰: می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم 269غزل ۲۸۱: ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم 270غزل ۲۸۲: ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم 271غزل ۲۸۳: مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم 272غزل ۲۸۴: نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم 273غزل ۲۸۵: چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گر ...274غزل ۲۸۶: در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم 275غزل ۲۸۷: دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم 276غزل ۲۸۸: ز کوی آن پری دیوانه رفتم 277غزل ۲۸۹: خوشست آن مه به اغیار آزمودم 278غزل ۲۹۰: از آن تر شد به خون دیده دامانی که دا ...279غزل ۲۹۱: انجام حسن او شد پایان عشق من هم 280غزل ۲۹۲: دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم 281غزل ۲۹۳: از تندی خوی تو گهی یاد نکردم 282غزل ۲۹۴: ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم 283غزل ۲۹۵: همخواب رقیبانی و من تاب ندارم 284غزل ۲۹۶: منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم 285غزل ۲۹۷: چون طفل اشک پرده در راز نیستم 286غزل ۲۹۸: در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دی ...287غزل ۲۹۹: دلی و طاقت سد آه آتشین دارم 288غزل ۳۰۰: در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم 289غزل ۳۰۱: از بهر چه در مجلس جانانه نباشم 290غزل ۳۰۲: جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم 291غزل ۳۰۳: برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم 292غزل ۳۰۴: مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام 293غزل ۳۰۵: صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم 294غزل ۳۰۶: کی بود کز تو جان فکاری نداشتم 295غزل ۳۰۷: آتش به جگر زان رخ افروخته دارم 296غزل ۳۰۸: چها با جان خود دور از رخ جانان خود ک ...297غزل ۳۰۹: دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم 298غزل ۳۱۰: جانا چه واقعست بگو تا چه کرده‌ایم 299غزل ۳۱۱: من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌ک ...300غزل ۳۱۲: گو جان ستان از من که من تن در بلای ا ...301غزل ۳۱۳: سد دشنه بر دل می‌خورم و ز خویش پنهان ...302غزل ۳۱۴: آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم 303غزل ۳۱۵: کاری مکن که رخصت آه سحر دهم 304غزل ۳۱۶: ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم 305غزل ۳۱۷: به من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز ...306غزل ۳۱۸: دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم 307غزل ۳۱۹: یک همدم و همنفس ندارم 308غزل ۳۲۰: چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا ر ...309غزل ۳۲۱: در بزم وصل اگر چه همین در میان منم 310غزل ۳۲۲: به دل دیرین بنایی بود کندم 311غزل ۳۲۳: به استغنات میرم سرو استغنا بلند من 312غزل ۳۲۴: آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن 313غزل ۳۲۵: هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران 314غزل ۳۲۶: من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن 315غزل ۳۲۷: ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن 316غزل ۳۲۸: مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن 317غزل ۳۲۹: رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من 318غزل ۳۳۰: مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن ...319غزل ۳۳۱: اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن 320غزل ۳۳۲: شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنا ...321غزل ۳۳۳: تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من 322غزل ۳۳۴: چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم ...323غزل ۳۳۵: پیش تو بسی از همه کس خوارترم من 324غزل ۳۳۶: آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان 325غزل ۳۳۷: ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن 326غزل ۳۳۸: نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان 327غزل ۳۳۹: فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن 328غزل ۳۴۰: ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما ...329غزل ۳۴۱: زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من 330غزل ۳۴۲: به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی ...331غزل ۳۴۳: گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می ...332غزل ۳۴۴: می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیس ...333غزل ۳۴۵: ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن 334غزل ۳۴۶: ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن 335غزل ۳۴۷: تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو 336غزل ۳۴۸: دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه ش ...337غزل ۳۴۹: آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو 338غزل ۳۵۰: یک بار نباشد که نیازرده‌ام از تو 339غزل ۳۵۱: ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای ت ...340غزل ۳۵۲: گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او 341غزل ۳۵۳: میان مردمانم خوار کردی عزت من کو 342غزل ۳۵۴: دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو 343غزل ۳۵۵: شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او 344غزل ۳۵۶: سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو 345غزل ۳۵۷: می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به ا ...346غزل ۳۵۸: منفعل دل خودم چند کشد جفای تو 347غزل ۳۵۹: آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او 348غزل ۳۶۰: با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو 349غزل ۳۶۱: تند سویم به غضب دید که برخیز و برو 350غزل ۳۶۲: خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده 351غزل ۳۶۳: گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله 352غزل ۳۶۴: هجر خدایا بس است زود وصالی بده 353غزل ۳۶۵: صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده 354غزل ۳۶۶: لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه 355غزل ۳۶۷: گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مان ...356غزل ۳۶۸: ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه 357غزل ۳۶۹: بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه 358غزل ۳۷۰: در این فکرم که خواهی ماند با من مهرب ...359غزل ۳۷۱: قلب سپه ماست به یک حمله شکسته 360غزل ۳۷۲: آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه 361غزل ۳۷۳: سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ا ...362غزل ۳۷۴: شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کر ...363غزل ۳۷۵: خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای 364غزل ۳۷۶: مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای 365غزل ۳۷۷: سبوی باده‌ای گویا به هر پیمانه‌ای خو ...366غزل ۳۷۸: من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کر ...367غزل ۳۷۹: چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری 368غزل ۳۸۰: جایی روم که جنس وفا را خرد کسی 369غزل ۳۸۱: چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی 370غزل ۳۸۲: چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگ ...371غزل ۳۸۳: گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی 372غزل ۳۸۴: چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌د ...373غزل ۳۸۵: چه دیدی ای که هرگز بد نبینی 374غزل ۳۸۶: آتشی در جان ما افروختی 375غزل ۳۸۷: من و از دور تماشای گلستان کسی 376غزل ۳۸۸: ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی 377غزل ۳۸۹: مرا زد راه عشق خردسالی 378غزل ۳۹۰: خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی 379غزل ۳۹۱: کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی 380غزل ۳۹۲: چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی 381غزل ۳۹۳: ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری 382غزل ۳۹۴: از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی 383غزل ۳۹۵: بکش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی 384غزل ۳۹۶: ای آنکه عرض حال من زار کرده‌ای 385غزل ۳۹۷: ای مرغ سحر حسرت بستان که داری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ