کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شب دل ناشکر من آرام با خنجر نداشت
    سینه صد پیکان چشید و دست از افغان برنداشت
    تهمتی بود این که گفتم آتش دل مرده است
    کز دلم برخاست آه و رنگ خاکستر نداشت
    بر سر نظّاره روی تو بر من ناز کرد
    ور نه بر من چشم روشن منتی دیگر نداشت
    تا بر زلف تو امروز آمدم مردم که دوش
    خواب دیدم ناتوانی را که دل در بر نداشت
    گرچه محروم از جوابم هیچ‌گه در کوی تو
    پر نزد مرغی که از من نامه‌ای بر پر نداشت
    بدگمانم با وجود آنکه دیدم آفتاب
    بر سر کوی تو جیب چاک و چشم تر نداشت
    ناله‌ام می‌کرد اثر اما برای دیگران
    تیر آهم دوش کج می‌رفت گویا پر نداشت
    حیرتی دارم که شب با لعل جان‌بخشت غنود
    نقش دیبا با تو از بالین چرا سر بر نداشت
    مست غیرت بود قدسی دوش و ظرف شکوه پر
    واکشید از لب حدیثی را که دل باور نداشت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha