کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    تازه شد با شعله در بزم تو پیمانم چو شمع
    شد چراغ دیده روشن تا به مژگانم چو شمع
    بس که گاه گریه بیخود دست بر سر می‌زنم
    آتش دل می‌جهد از چشم گریانم چو شمع
    اشک خونین را ز مژگان گر نریزم دم‌بدم
    تا کف پایم دود آتش ز مژگانم چو شمع
    حال من بیرون‌نشینان فلک هم یافتند
    زانکه نتوان داشت در فانوس پنهانم چو شمع
    از زوال من، کمال دوست ظاهر می‌شود
    هرچه کاهید از بدن، افزود بر جانم چو شمع
    بس که گاه دیدنش دزدم سر از دهشت به جیب
    کس نداند حلقه چشم از گریبانم چو شمع

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha