قدسی مشهدی
غزل ها
شمارهٔ ۸۴: شب دل ناشکر من آرام با خنجر نداشت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شب دل ناشکر من آرام با خنجر نداشت سینه صد پیکان چشید و دست از افغان برنداشت تهمتی بود این که گفتم آتش دل مرده است کز دلم برخاست آه و رنگ خاکستر نداشت بر سر نظّاره روی تو بر من ناز کرد ور نه بر من چشم روشن منتی دیگر نداشت تا بر زلف تو امروز آمدم مردم که دوش خواب دیدم ناتوانی را که دل در بر نداشت گرچه محروم از جوابم هیچ گه در کوی تو پر نزد مرغی که از من نامه ای بر پر نداشت بدگمانم با وجود آنکه دیدم آفتاب بر سر کوی تو جیب چاک و چشم تر نداشت ناله ام می کرد اثر اما برای دیگران تیر آهم دوش کج می رفت گویا پر نداشت حیرتی دارم که شب با لعل جان بخشت غنود نقش دیبا با تو از بالین چرا سر بر نداشت مست غیرت بود قدسی دوش و ظرف شکوه پر واکشید از لب حدیثی را که دل باور نداشت قدسی مشهدی