کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    می دید رویت آینه و دیده برنداشت
    خشنود شد دلم که ز مهرت خبر نداشت
    برگ گلی نبرد صبا از چمن برون
    کز درد، بلبلی ز پی‌اش ناله برنداشت
    در حیرتم که دیده ازو برنداشتم
    دل را چگونه برد که چشمم خبر نداشت
    در خاک خفته‌ایم چو گنج و مقیدیم
    مردیم و غم ز دامن ما دست برنداشت
    دامن ز ننگ صحبت من چید هرکه بود
    غیر از جنون عشق که از من بتر نداشت
    چشم دلم ز نور رخ او لبالب است
    در حیرتم ز طور که تاب نظر نداشت
    از جور خویش می‌کُشدم ورنه در دلش
    هرگز فغان بی‌اثر من اثر نداشت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha