قدسی مشهدی
غزل ها
شمارهٔ ۱۳۴: می دید رویت آینه و دیده برنداشت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
می دید رویت آینه و دیده برنداشت خشنود شد دلم که ز مهرت خبر نداشت برگ گلی نبرد صبا از چمن برون کز درد، بلبلی ز پی اش ناله برنداشت در حیرتم که دیده ازو برنداشتم دل را چگونه برد که چشمم خبر نداشت در خاک خفته ایم چو گنج و مقیدیم مردیم و غم ز دامن ما دست برنداشت دامن ز ننگ صحبت من چید هرکه بود غیر از جنون عشق که از من بتر نداشت چشم دلم ز نور رخ او لبالب است در حیرتم ز طور که تاب نظر نداشت از جور خویش می کُشدم ورنه در دلش هرگز فغان بی اثر من اثر نداشت قدسی مشهدی