کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    به هجر و وصل دلم الفت و نزاع ندارد
    نشاط آمدن و کلفت وداع ندارد
    به شهر ما نفروشند جز رضا و محبت
    کسی دکان نگشاید که این متاع ندارد
    بر آن فراز که من می کنم عروج مقامی است
    که هیچ پایه بر آن پایه ارتفاع ندارد
    چنان حقارتم از چشم اعتبار فگنده ست
    که دهر بر من و حال من اطلاع ندارد
    به رطل خون جگر می خورم ز بخت به شکرم
    که سر ز جام تنک مشربم صداع ندارد
    ز تیرگی شب انتظار شمع امیدم
    برابر پر پروانه یی شعاع ندارد
    عبث به وعده لطفش دلت خوشست «نظیری »
    کدام لطف؟ که با بخت تو نزاع ندارد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha