کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شب فغان را به در خلوت او باری بود
    ناله برچید اگر در دلش آزاری بود
    شورش و عربده یی در شب آن زلف نبود
    بخت من بود اگر فتنه بیداری بود
    خویشتن را به دم سحر بر او می بستم
    هر سر موی مرا با رخ و قد کاری بود
    نه غم مدعیان بود نه آشوب ندیم
    گل بی خار مگو گلشن بی خاری بود
    مصر ویران دلم را ز بس آمد شد او
    یوسفی بر سر هر کوچه و بازاری بود
    بر دل خسته من بود نگاهش هرچند
    هر طرف جان به کف استاده خریداری بود
    حسن و حیرت به هم افشای غرض می کردند
    نه غم پرسش و نی زحمت گفتاری بود
    در وصالش اگر از من نفسی باقی بود
    آن نفس بر دل من حلقه زناری بود
    این همه لاف که در قرب «نظیری » می زد
    دیدمش بر سر آن کوی عجب خواری بود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha