نظیری نیشابوری
غزل ها
شمارهٔ ۲۵۶: شب فغان را به در خلوت او باری بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شب فغان را به در خلوت او باری بود ناله برچید اگر در دلش آزاری بود شورش و عربده یی در شب آن زلف نبود بخت من بود اگر فتنه بیداری بود خویشتن را به دم سحر بر او می بستم هر سر موی مرا با رخ و قد کاری بود نه غم مدعیان بود نه آشوب ندیم گل بی خار مگو گلشن بی خاری بود مصر ویران دلم را ز بس آمد شد او یوسفی بر سر هر کوچه و بازاری بود بر دل خسته من بود نگاهش هرچند هر طرف جان به کف استاده خریداری بود حسن و حیرت به هم افشای غرض می کردند نه غم پرسش و نی زحمت گفتاری بود در وصالش اگر از من نفسی باقی بود آن نفس بر دل من حلقه زناری بود این همه لاف که در قرب «نظیری » می زد دیدمش بر سر آن کوی عجب خواری بود نظیری نیشابوری