کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    درمان ضعف دل به لب نوشخند کن
    حرفی بگوی و مشک و گلابی به قند کن
    لب پاک از ترشح آب حرام کرد
    طرف ردا به گردن صوفی کمند کن
    بوی عبوس عارف شهرم دماغ سوخت
    خادم بیار مجمر و فکر سپند کن
    زهرم به رگ ز حاسد بدگوی می دود
    نیشم ز دل برآر و علاج گزند کن
    با ما بد است خصم که خود از چه خوب نیست
    گو اشتلم به طینت ناارجمند کن
    آن کس که دین ندارد و گوید که عارفم
    تکفیر او به ملت هفتاد و اند کن
    تا کی چو موج آب به هر سو شتافتن
    در عین بحر پای چو گرداب بند کن
    نقدت همه ز روی ریا قلب مانده است
    صراف خویش شو سخن چون و چند کن
    دشمن اگر به سفره تو میهمان شود
    سربخش و نام خویش به همت بلند کن
    آرایش برون چه کنی پشم گوسپند
    گرگی که در درونست تو را گوسپندکن
    افغان که سوختی و به مرهم نمی خری
    آن را که داغ می نهی اول پسند کن
    عالی نموده عشق «نظیری » مقام تو
    معنی بلند آور و دعوی بلند کن

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha