کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    نوش می ریزد حدیثت در گزند خویشتن
    تلخ از آن گویی که داری پاس قند خویشتن
    بس پریشان ساختی زلف دراز خویش را
    گردنی نگذاشتی فارغ ز بند خویشتن
    هیچ کاری پیش از عشقت به کام من نبود
    چون پسندیدی مرا گشتم پسند خویشتن
    دولت عشق توام هرگه به خاطر بگذرد
    سجده آرم پیش بخت ارجمند خویشتن
    با خیالی مونسم کز فکر خود در وحشتم
    از عزیزی ناورم سر درکمند خویشتن
    هرگه از مجلس عبیر و دود بیرون آورند
    دفع چشم بد برم دود سپند خویشتن
    رام دل زلف سیه مارت نشد شرمنده ام
    از فسون و دعوت ناسودمند خویشتن
    صلح و جنگت بر دلم میدان طاقت تنگ ساخت
    عرصه ای جو در خور سیر سمند خویشتن
    عشقبازی گرچه می گویم خطاکاری بود
    برنگردم زین خطاکاری به پند خویشتن
    پیش گفتارت «نظیری » جان به تحسین می دهد
    ناز کن بر حسن ادراک بلند خویشتن

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha