کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    همیشه تار و پود کار ناهموار می بستم
    دل و دستم نبود و خویش را بر کار می بستم
    برش چندان که می رفتم نبودش شفقتی با من
    به افسون خویش را بر محرمان یار می بستم
    در آن کو یک شبم گل گشت مهتابی نشد روزی
    همیشه خویش را چون سایه بر دیوار می بستم
    اگرچه پای تا سر عذر تقصیر و گنه بودم
    ز خجلت های عصیان لب ز استغفار می بستم
    کسی دیگر بجز من لذت نقصان نمی دانست
    گر از اول ره سودا درین بازار می بستم
    نمی افتاد چندین رخنه در بنیاد رسوایی
    گر از آغاز دست عقل دعوی دار می بستم
    کمر در خدمتت عمریست می بندم چه شد قدرم
    برهمن می شدم گر این قدر زنار می بستم
    نهال عمر پیوند تو کردم برنشد حاصل
    ثمر می داد اگر این نخل را بر خار می بستم
    «نظیری » این تمنا و طلب تا وقت مردن بود
    متاع جان به غارت می شد و من بار می بستم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha