کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ساقی قدح نداد و سفال سبو نبود
    چندان که جرعه ای به چشم آب رو نبود
    می خواست بوسه رخت اقامت بگسترد
    از فرش جبهه راه بر آن خاک کو نبود
    دندان زد هزار نگاه گرسنه بود
    لعل لبش که باده به آن رنگ و بو نبود
    در باخت دل به عشق مقمر هر آن چه داشت
    هرگز قمارخانه به این رفت و رو نبود
    از بی قراری دلم ابرو ترش نمود
    با آن که می فروش مغان تنگ خو نبود
    ته جرعه یی نداد که اسرار دوستی
    لایق به هرزه مست سر چارسو نبود
    تا صبحدم صنم صنمم بود بر زبان
    کانجام مجال عابد الله گو نبود
    زان حسرتی که در دل من می فروش کرد
    بزم میی نشد که لبم خشک ازو نبود
    بس آرزو که داشت «نظیری » ولی چه سود
    امروز گنج یافت که در آرزو نبود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha