کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چو عریان شد چمن مرغ از ضرورت خانه می سازد
    چو قطح گل بود بلبل به آب و دانه می سازد
    چو بر بام و در مردم نشیند جغد ناسازست
    مبارک پی بود آندم که با ویرانه می سازد
    ز دشمن خیل در خیل از محبت گوشه چشمی
    فسون جاودان را معجزم افسانه می سازد
    محبت جزو جزوم را ز هم بی تاب تر دارد
    تجلی ذره ذره کوه را پروانه می سازد
    پیام نوبهاری، تا نگوید ابر نوروزی
    کلید باغ را کی شاخ گل دندانه می سازد
    به چشم کم نباید دید قدر زیردستان را
    فلک صدجا سبو گل می کند پیمانه می سازد
    بجز زلف پریشان در خیالم نگذرد چیزی
    پری را گوشه ویرانه ام دیوانه می سازد
    مبادا برگ و بارم کم اگر افشانده ام تلخی
    که شکرخنده آن را نقل صد کاشانه می سازد
    «نظیری » لازم عشق و جنون جنگست و ناسازی
    تو معذوری به مردم مردم فرزانه می سازد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha