کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    حسن جنبید ز خواب و مژه را برهم زد
    فتنه برپا شد و نیشی به رگ عالم زد
    هرچه در پرده نهان بود هویدا کردند
    چه شبی بود که این صبح سعادت دم زد؟
    بی محبت ننمودند اجابت هرچند
    بانگ تسلیم ملک بر فلک اعظم زد
    به طلب جمله ذرات جهان برجستند
    مایه عشق چو بر خاک بنی آدم زد
    خواست آیینه تحقیق به ما بسپارد
    قفل کوری به دل و دیده نامحرم زد
    غرض آن داشت که از عشوه اش آگه باشم
    بر درون زخم ز اندیشه نمک از غم زد
    عقل چون دید که عشق آمد و خوانخوار آمد
    لب فرو بست و دم از سلطنت خود کم زد
    روح آزاد کزین معرکه جان بیرون برد
    دست در حلقه فتراک خم اندر خم زد
    سر ازین قصه نیاورد «نظیری » بیرون
    گرچه عمری به سخن گشت و ورق بر هم زد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha