به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
جانم از عشق تو در ورطه بیم افتاده ست
دلم از تیغ فراق تو دونیم افتاده ست
جیب گل نافه چین شد به گلستان گویی
دامن زلف تو در دست نسیم افتاده ست
حاصل خویش بجز رنج سفر هیچ ندید
هر مسافر که بر این در نه مقیم افتاده ست
شاهد ملک چه بینی که کند زیور گوش
زان در اشک که از چشم یتیم افتاده ست
وجه خود در ره می نه که نباشد غم دزد
هر که را کیسه تهی از زر و سیم افتاده ست
می خورد صوفی پرخوار پی هضم طعام
با همه جهل ببینش چه حکیم افتاده ست
نکشد جز به می و ساقی مطبوع و سماع
طبع جامی که ز آفات سلیم افتاده ست
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.