کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    مه اشترسوار من که شد رخش فلک پستش

    خوش آن رهرو که در قید مهار مهر دل بستش

    تن پاکش به پاکی دست برد از چشمه حیوان

    خضر کی یابد آن دولت که ریزد آب بر دستش

    ز شاخ سدره آمد نخل او برتر عجب دارم

    که چون آسیب سنگ ناکسان نوشین رطب خستش

    اگر صد نشتر محنت رسد بس باشد این مرهم

    که سوی سینه ریشان التفات خاطری هستش

    به کحل دولت گیتی سیه چشمی نکرد آری

    سواد از سرمه «مازاغ » دارد نرگس مستش

    گذشت از سی و چل بر ساحل بحر طلب عمرم

    خوش آن کافتد چو او صیدی پس از پنجاه در شستش

    بود وصاف او جامی دلش را برق غم بادا

    اگر حرفی نه در وصف رخ او از زبان جستش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha