به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

خیالی بخاری

خیالی بخاریغزل هاشمارهٔ ۱۳: گیسو برید و شد فزون مهرش منِ گمراه را

1770عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

گیسو برید و شد فزون مهرش منِ گمراه را
گم کرده ره داند بلی قدرِ شبِ کوتاه را
گو شام هجران همدمان باری به فریادم رسند
از آتش پنهان من خود دل بسوزد آه را
خاکِ رهت را اشک اگر با خون بیامیزد مرنج
گویم به چشم خویشتن تا پاک سازد راه را
باشد به خاطر همچنان مهر زمین بوس تواَش
صدبار اگر از آسمان اندازی ای جان ماه را
گر دولت تیرت به جان خواهد خیالی عیب نیست
چون این قدَرها می رسد یاران دولتخواه را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۱۲: گهی که عشق به خود راه می نمود مرا 2شمارهٔ ۱۳: گیسو برید و شد فزون مهرش منِ گمراه ...3شمارهٔ ۱۴: ناصح چه کار دارد در عشقِ یار با ما 4شمارهٔ ۱۵: هر خبر کز سرکشی گوید صبا 5شمارهٔ ۱۶: عشق می گفت از کَرَم های حبیب 6شمارهٔ ۱۷: ما به چشمت عشق می بازیم و او در عی ...7شمارهٔ ۱۸: آنچه بی روی توام گریه به روی آورده ...8شمارهٔ ۱۹: آن روز مه این نور سعادت به جبین دا ...9شمارهٔ ۲۰: آن معلم که لبت را روش جان آموخت 10شمارهٔ ۲۱: آنها که بی تو در دل و جان سقیم ماس ...11شمارهٔ ۲۲: آه کز سعی رقیبان یار ترک من گرفت 12شمارهٔ ۲۳: آیت حسن را که نام وفاست 13شمارهٔ ۲۴: آن پری چهره که در پردهٔ جان مستور ...14شمارهٔ ۲۵: ار شیخ صومعه ست وگر رندِ دیرِ توست 15شمارهٔ ۲۶: از بلای عشق تو تنها دل ما ریش نیست 16شمارهٔ ۲۷: از زروه های باغِ خطش یاسمین یکی ست 17شمارهٔ ۲۸: از سبزهٔ خطّت ورق گل رقمی یافت 18شمارهٔ ۲۹: افسوس که صورت تُتق چهرهٔ معنی ست 19شمارهٔ ۳۰: افسوس که جز ناله مرا همنفسی نیست 20شمارهٔ ۳۱: اگر دیده در مهر و مه ناظر است 21شمارهٔ ۳۲: اگر گویی که حسن از رویِ من خاست 22شمارهٔ ۳۳: ای که همه کار ما راست به تدبیر توس ...23شمارهٔ ۳۴: باد بر زلف تو بگذشت که عنبر بوی اس ...24شمارهٔ ۳۵: با رخ خوبت که وَرد بوستان خرّمی ست 25شمارهٔ ۳۶: باز آی که خلوتگه جانم حرم توست 26شمارهٔ ۳۷: با سگت یاری مرا کارِ خود است 27شمارهٔ ۳۸: با شمع چو گفتم که نشان غم دل چیست 28شمارهٔ ۳۹: به اهل درد غمت هرچه می کند غم نیست 29شمارهٔ ۴۰: به قتل خسته دلان غمزهٔ تو قانع نیس ...30شمارهٔ ۴۱: بیا که بی خبران را خبر ز روی نکو ن ...31شمارهٔ ۴۲: بی رخ آن مه که شام زلف را درهم شکس ...32شمارهٔ ۴۳: پیشِ رخِ تو قصّهٔ یوسف حکایت است 33شمارهٔ ۴۴: تا به خون ریزی غمت خنجر گرفت 34شمارهٔ ۴۵: تا در این بادیه توفیق ازل همره ماس ...35شمارهٔ ۴۶: تا دل از سیر و سلوک رهش آگاهی یافت 36شمارهٔ ۴۷: تا دل از شوق گل رویت ره صحرا گرفت 37شمارهٔ ۴۸: تا ز سودا زدگان عشق خریداری یافت 38شمارهٔ ۴۹: تا سر زلف تو در دست صبا افتاده ست 39شمارهٔ ۵۰: تا سرو مرا عارض چون یاسمنی هست 40شمارهٔ ۵۱: تا سنبل زلفت خبر از گلشن جان گفت 41شمارهٔ ۵۲: چمن را تا نسیمت در دماغ است 42شمارهٔ ۵۳: خشنود بودن از غمِ عشق تو کار ماست 43شمارهٔ ۵۴: دلا بنیاد جان را محکمی نیست 44شمارهٔ ۵۵: دلا طریقهٔ عشّاق خود پرستی نیست 45شمارهٔ ۵۶: دل به زاری دامن زلف جفا کارش گرفت 46شمارهٔ ۵۷: دلم را مقام عبادت درِ اوست 47شمارهٔ ۵۸: دلم از دردِ فراق تو قوی افگار است 48شمارهٔ ۵۹: دل ناگرفته خال تو در زلف جا گرفت 49شمارهٔ ۶۰: دل وصل تو می خواهد و دلخواست همین ...50شمارهٔ ۶۱: دلی که صرف تو شد نقد عشق قیمت اوست 51شمارهٔ ۶۲: رنجور عشق را سر ناز طبیب نیست 52شمارهٔ ۶۳: ز بس که عشق تو شوری به شهر و کو ان ...53شمارهٔ ۶۴: زلف تو را که شامِ پریشانی من است 54شمارهٔ ۶۵: سروِ بالای تو در عالم خوبی علم است 55شمارهٔ ۶۶: سروِ بالای تو را شیوه بلا انگیزی س ...56شمارهٔ ۶۷: سرو تا بندهٔ بالای تو شد آزاد است 57شمارهٔ ۶۸: سنبل باغ رخت غالیه بو افتاده ست 58شمارهٔ ۶۹: شمع رویت را چراغ آسمان پروانه یی س ...59شمارهٔ ۷۰: کدامین رسم و آیینی که در رندان مفر ...60شمارهٔ ۷۱: کجا روم که مرا جز درت پناهی نیست 61شمارهٔ ۷۲: که می داند میِ شوق از چه جام است 62شمارهٔ ۷۳: گر چه ابر زندگی جان بخش و صافی مشر ...63شمارهٔ ۷۴: گرچه اشک منِ غمدیده سراسر گهر است 64شمارهٔ ۷۵: گرچه تو حقیری و گناه تو عظیم است 65شمارهٔ ۷۶: گرچه شمار عاشق زنّار زلف یار است 66شمارهٔ ۷۷: گرچه طریق وفا قدیم است 67شمارهٔ ۷۸: گرچه ماه نو به شوخی بی نظیر عالم ا ...68شمارهٔ ۷۹: گریهٔ خون سرِ ره بر منِ درویش گرفت 69شمارهٔ ۸۰: گنجی ست عشق یار که عالم خراب اوست 70شمارهٔ ۸۱: لاله را همچو بتان عارض دلجویی نیست 71شمارهٔ ۸۲: مرا از دل خبر جز بی دلی نیست 72شمارهٔ ۸۳: مرا که تحفهٔ جان در بدن هدایت توست 73شمارهٔ ۸۴: نالهٔ دلسوز نی شرح غمی بیش نیست 74شمارهٔ ۸۵: نرگس خیال چشم تو در خواب ناز یافت 75شمارهٔ ۸۶: نقدی ست دل که سکّهٔ محنت به نام او ...76شمارهٔ ۸۷: هر آن حدیث که در دعویِ محبّت توست 77شمارهٔ ۸۸: هر خسته خاطری که چو نی چشم باز نیس ...78شمارهٔ ۸۹: هر دُر اشکی که آمد چشم گریان را به ...79شمارهٔ ۹۰: هر دل که به عشق مبتلا نیست 80شمارهٔ ۹۱: هرکسی گوید که درد عشق را تدبیر چیس ...81شمارهٔ ۹۲: هرکه از دیدار جانان همچو من مهجور ...82شمارهٔ ۹۳: یار جز در پیِ آزار دل ریش نرفت 83شمارهٔ ۹۴: آزاد بنده یی که قبول دلی شود 84شمارهٔ ۹۵: آن شاخ گل خرامان در باغ چون برآید 85شمارهٔ ۹۶: آن گوهر حسنی که بدان فخر توان کرد 86شمارهٔ ۹۷: آن دم ایاز خاص به مقصود می رسد 87شمارهٔ ۹۸: آنها که ز آیینهٔ دل زنگ زدودند 88شمارهٔ ۹۹: آه که نیش غمت خاطر من ریش کرد 89شمارهٔ ۱۰۰: از آتش دل هر کس در سینه غمی دارد 90شمارهٔ ۱۰۱: از مخزن دل دیده هر آن دُر که بر آ ...91شمارهٔ ۱۰۲: اشکم به جست و جوی او بر خاک آن در ...92شمارهٔ ۱۰۳: افسوس که ره بینان یک یک ز نظر رفت ...93شمارهٔ ۱۰۴: اگرچه دل نصیب از چشم شوخت مکر و ف ...94شمارهٔ ۱۰۵: اگر چه صاحب معنی همه هنر باشد 95شمارهٔ ۱۰۶: اگر معارضه حُسن تو را به حور افتد 96شمارهٔ ۱۰۷: اوّل استادی که عشق و حسن را تقسیم ...97شمارهٔ ۱۰۸: اهل دل در طلبت صاحب تدبیر شدند 98شمارهٔ ۱۰۹: ای دل از باطن آن فرقه که صاحب قدم ...99شمارهٔ ۱۱۰: ای لبت کام دل بی سروسامانی چند 100شمارهٔ ۱۱۱: ای آنکه به جور از تو تبرّا نتوان ...101شمارهٔ ۱۱۲: با آفتاب رویت چون مه نمی برآید 102شمارهٔ ۱۱۳: باد از هوای کوی تو پیغام می دهد 103شمارهٔ ۱۱۴: باز آواز نی و فریاد درد انگیز عود 104شمارهٔ ۱۱۵: باد اگر یاد سرو ما نکند 105شمارهٔ ۱۱۶: باز از قدم گل چمن پیر جوان شد 106شمارهٔ ۱۱۷: باز این دل خود کام به فرمان کسی ش ...107شمارهٔ ۱۱۸: باز بالا بنمودی و بلا خواهد شد 108شمارهٔ ۱۱۹: باز بیرون شدی و نوبت حیرانی شد 109شمارهٔ ۱۲۰: باز ره بینان نشان از قرب منزل می ...110شمارهٔ ۱۲۱: باشد که ز رخسار ترا پرده برافتد 111شمارهٔ ۱۲۲: با غمت هرچند کار درد ما مشکل شود 112شمارهٔ ۱۲۳: به بازی حلقهٔ زلف تو دل برد از من ...113شمارهٔ ۱۲۴: به جهان لطیف طبعی که ز خود ملال د ...114شمارهٔ ۱۲۵: تابِ خطت قرار ز بخت سیاه برد 115شمارهٔ ۱۲۶: تابِ رویت رونق خورشید عالمتاب برد 116شمارهٔ ۱۲۷: تا بر بیاض رویت خطّ سیه برآمد 117شمارهٔ ۱۲۸: تاب رویت به فروغ مه تابان ماند 118شمارهٔ ۱۲۹: تا به رحمت خوان قسمت را مزیّن کرد ...119شمارهٔ ۱۳۰: تا بنفشه برد بویی از خطت در تاب ش ...120شمارهٔ ۱۳۱: تا به سودای تو دل را عشق و همّت ی ...121شمارهٔ ۱۳۲: تا به کی چشم تو جز غارت دینها نکن ...122شمارهٔ ۱۳۳: تا به کی نقد دلم صرف غم هجران شود 123شمارهٔ ۱۳۴: تا به معنی اهل صورت دم ز آب و گل ...124شمارهٔ ۱۳۵: تا جان ز وفای دهن تنگ تو دم زد 125شمارهٔ ۱۳۶: تا جفایی نکشد دل به وفایی نرسد 126شمارهٔ ۱۳۷: تا خرد خیمه سوی عالم جسمانی زد 127شمارهٔ ۱۳۸: تا خطت خود را به سودای خطا خواهد ...128شمارهٔ ۱۳۹: تا دل به وصف آن دهن عرض تکلّم می ...129شمارهٔ ۱۴۰: تا دلم شیوهٔ آن زلف دوتا می داند 130شمارهٔ ۱۴۱: تا راهروان در حرم دل نرسیدند 131شمارهٔ ۱۴۲: تا ز خاک قدمت باد خبر می آرد 132شمارهٔ ۱۴۳: تا ز عشق اهل نظر آئینه یی برساختن ...133شمارهٔ ۱۴۴: تا زلف تو دلم را پا بستهٔ بلا کرد 134شمارهٔ ۱۴۵: تا زلف رهزن تو ز عنبر کمند کرد 135شمارهٔ ۱۴۶: تا ز نسیم رحتمش رایحه یی به ما رس ...136شمارهٔ ۱۴۷: تا کافر چشمت ز مژه عزم سپه کرد 137شمارهٔ ۱۴۸: تا گرد عارض تو خط سبز بردمید 138شمارهٔ ۱۴۹: تا گلشن از طراوت روی تو یاد داد 139شمارهٔ ۱۵۰: تا نخست از طرف عشق تو فرمان نرسید 140شمارهٔ ۱۵۱: تا نشد زلفت پریشان وقت ما برهم نز ...141شمارهٔ ۱۵۲: ترک چشمت بی سپاه حُسن خنجر می زند 142شمارهٔ ۱۵۳: تو را به جز سخن اندر دهن نمی گنجد 143شمارهٔ ۱۵۴: چشمت آزار ما چه می خواهد 144شمارهٔ ۱۵۵: چشمت که به جز فتنه گری کار ندارد 145شمارهٔ ۱۵۶: چنین که چشم تو پروای دادخواه ندار ...146شمارهٔ ۱۵۷: چو زلف بی قرارش قصد جان کرد 147شمارهٔ ۱۵۸: چو سرو هر که در این بوستان هوای ت ...148شمارهٔ ۱۵۹: چو عطّار صبا در چین زلفت مشگ می ب ...149شمارهٔ ۱۶۰: چون نه شادیّ و نه محنت به کسی می ...150شمارهٔ ۱۶۱: چو نام مستیِ نرگس به بزم باغ برآم ...151شمارهٔ ۱۶۲: خدا بتان جفا کیش را وفا بخشد 152شمارهٔ ۱۶۳: خطت را تا به خون ریزی نشان شد 153شمارهٔ ۱۶۴: خطت صحیفهٔ مه را نقاب مشگین کرد 154شمارهٔ ۱۶۵: خیال روی تو از سر به در نخواهم کر ...155شمارهٔ ۱۶۶: خیز که پیر مغان میکده را درگشاد 156شمارهٔ ۱۶۷: در ازل مهر تو با جان رقم غم می زد 157شمارهٔ ۱۶۸: در ازل قطرهٔ خونی که ز آب و گِل ش ...158شمارهٔ ۱۶۹: در چمن سبزهٔ سیراب به هرجا که رسی ...159شمارهٔ ۱۷۰: در چمن دوش به گل بلبل دشوار پسند 160شمارهٔ ۱۷۱: دلم جز داغ نومیدی ز جان حاصل همین ...161شمارهٔ ۱۷۲: دل جز به غمت خاطر خوشنود ندارد 162شمارهٔ ۱۷۳: دل به رویت هوس صحبت جانی دارد 163شمارهٔ ۱۷۴: دل نه جز غصّه محرمی دارد 164شمارهٔ ۱۷۵: دل به یاد لب لعلت سخن از نوش نکرد 165شمارهٔ ۱۷۶: دلم جز با غمت خرّم نباشد 166شمارهٔ ۱۷۷: دلِ شکسته چو در آرزوی لعل تو خون ...167شمارهٔ ۱۷۸: دل جفای خطت از دور قمر می داند 168شمارهٔ ۱۷۹: دلم از زلف تو پا بستهٔ سودا آمد 169شمارهٔ ۱۸۰: دل در آن زلف شد و روی دل افروز ند ...170شمارهٔ ۱۸۱: دوش می گفتم که ماه این دلفروزی از ...171شمارهٔ ۱۸۲: راستی را شیوه یی کآن سرو قامت می ...172شمارهٔ ۱۸۳: روی تو طعنه بر گُل سیراب می زند 173شمارهٔ ۱۸۴: ز بهر غارت جان عشق لشکر اندازد 174شمارهٔ ۱۸۵: ز غمزه چشم تو چون تیر در کمان آور ...175شمارهٔ ۱۸۶: سپاه عشق از آن لحظه خیمه بالا زد 176شمارهٔ ۱۸۷: سرشک تا به کی از چشم آن و این افت ...177شمارهٔ ۱۸۸: سرکشید از کبر ابلیس و چنین مهجور ...178شمارهٔ ۱۸۹: سرو هرگز در چمن کاری چنین زیبا نک ...179شمارهٔ ۱۹۰: سروِ قدّت طرف باغ چو پا می ماند 180شمارهٔ ۱۹۱: سریر فقر که با هیچ پادشا ندهند 181شمارهٔ ۱۹۲: سزد که زلف تو آن رخ پی نظاره نمای ...182شمارهٔ ۱۹۳: شبی کآن ماه با ما خوش برآید 183شمارهٔ ۱۹۴: صاحب روی نکو منصب دولت دارد 184شمارهٔ ۱۹۵: ز بس کز گریه چشم من به خونِ ناب م ...185شمارهٔ ۱۹۶: صبا به تحفه نسیمی که دلگشای آرد 186شمارهٔ ۱۹۷: طالب دردِ عشق تو فکر دوا نمی کند 187شمارهٔ ۱۹۸: طوطیِ عقلم که دعویّ تکلّم می کند 188شمارهٔ ۱۹۹: عاقبت حسرتِ لعل تو دلم را خون کرد 189شمارهٔ ۲۰۰: غم نیست اگر زلفت با فتنه سری دارد 190شمارهٔ ۲۰۱: کس نیست که کار ما برآرد 191شمارهٔ ۲۰۲: کسی چو نیست که پیش تو عذر ما خواه ...192شمارهٔ ۲۰۳: کسی را که رویت هوس می کند 193شمارهٔ ۲۰۴: کسی کآشفتهٔ سودای آن زنجیر مو آمد 194شمارهٔ ۲۰۵: کسی که نسبت قدّت به سرو ناز کند 195شمارهٔ ۲۰۶: کسی چون گل دهن پرخنده دارد 196شمارهٔ ۲۰۷: کسی کاو به جانان وصالی ندارد 197شمارهٔ ۲۰۸: کسی که سلسلهٔ زلف مشکبو دارد 198شمارهٔ ۲۰۹: کسی کز خوان قسمت مفلسان را جام می ...199شمارهٔ ۲۱۰: کمند زلف توام پای بند سودا کرد 200شمارهٔ ۲۱۱: کنون چو در طلبش اشک رو به ره دارد 201شمارهٔ ۲۱۲: گر ای اشک دیده به خویشت بخواند 202شمارهٔ ۲۱۳: گر بعد اجل دردِ تو با خویش توان ب ...203شمارهٔ ۲۱۴: گر تیغ زند یار نخواهیم حذر کرد 204شمارهٔ ۲۱۵: گرچه هر دم سیل اشک ما به دریا می ...205شمارهٔ ۲۱۶: گرچه دل بهره ز کیش تو خدنگی دارد 206شمارهٔ ۲۱۷: گرچه شب غم ساختم چون شمع من با سو ...207شمارهٔ ۲۱۸: گر ز بالای تو هر ساعت بلا باید کش ...208شمارهٔ ۲۱۹: گر شبی ماه رخت پرده ز رو برگیرد 209شمارهٔ ۲۲۰: گر قدح با لب میگون تو لافی دارد 210شمارهٔ ۲۲۱: گر نه با من سر زلفت به جفا پیدا ش ...211شمارهٔ ۲۲۲: گر ندیدی کز سرای دیده ام خون می چ ...212شمارهٔ ۲۲۳: گر همچونی دم می زنم از سوز دل خون ...213شمارهٔ ۲۲۴: گل جامه دران بار دگر سر به در آور ...214شمارهٔ ۲۲۵: گهی به پای تو جانم سرِ نیاز کشید 215شمارهٔ ۲۲۶: گوهر اشکم که راز دل هویدا می کند 216شمارهٔ ۲۲۷: گهی چشمت به نیش غم دلم را ریش می ...217شمارهٔ ۲۲۸: گهی که باغ ز فصل بهار یاد دهد 218شمارهٔ ۲۲۹: گهی کز خوان قسمت مفلسان را کام می ...219شمارهٔ ۲۳۰: گهی که آیت حسن تو را بیان کردند 220شمارهٔ ۲۳۱: لبت جانبخش و دلجو می نماید 221شمارهٔ ۲۳۲: ما را ز سر خیال تو بیرون نمی شود 222شمارهٔ ۲۳۳: ماه رخسارِ تو دید و عاشقی بنیاد ک ...223شمارهٔ ۲۳۴: مرا بی تو راحت الم می نماید 224شمارهٔ ۲۳۵: مرا تا سوز دل هر شب بلای تن نخواه ...225شمارهٔ ۲۳۶: مرا دوش از آن لب بسی رنگ بود 226شمارهٔ ۲۳۷: مرا که دوش زِیادت زیاده دردی بود 227شمارهٔ ۲۳۸: مرا می سوزد آن بدخو که کار خودنکو ...228شمارهٔ ۲۳۹: مرا یاد آن روی دیوانه کرد 229شمارهٔ ۲۴۰: مسافران که در این ره به کاروان رف ...230شمارهٔ ۲۴۱: میر مجلس که چو لب بادهٔ روشن دارد 231شمارهٔ ۲۴۲: ناز مه جز به همین نیست که نوری دا ...232شمارهٔ ۲۴۳: نکردم جز به زلف یار پیوند 233شمارهٔ ۲۴۴: واقف از جام می لعل تو مدهوشانند 234شمارهٔ ۲۴۵: هر جفایی که کند روی تو نیکو باشد 235شمارهٔ ۲۴۶: هر خطایی که سزاوار عتابی باشد 236شمارهٔ ۲۴۷: هردم از جانب او تیغ بلا می آید 237شمارهٔ ۲۴۸: هردم از غیبم به گوش دل ندایی می ر ...238شمارهٔ ۲۴۹: هر دم به صورتی یار دیدار می نماید 239شمارهٔ ۲۵۰: هر شبی زلفش مرا دربند سودا می کشد 240شمارهٔ ۲۵۱: هرکجا خطّ تو عرض نافهٔ چینی کند 241شمارهٔ ۲۵۲: هرکه زاین وادی به کوی بخت و دولت ...242شمارهٔ ۲۵۳: هرکه سر در قدمِ مردم مقبل ننهاد 243شمارهٔ ۲۵۴: هرگز به جهان چیزی جز یار نمی ماند 244شمارهٔ ۲۵۵: هندوی زلف تو زآن حال مشوّش دارد 245شمارهٔ ۲۵۶: یارب کدام دل که ز سوز تو دم نزد 246شمارهٔ ۲۵۷: یار درد بی دلان را دید و تدبیری ن ...247شمارهٔ ۲۵۸: یار در کار دلم کوشش بسیاری کرد 248شمارهٔ ۲۵۹: از چشم ما چو می طلبد لعل او گهر 249شمارهٔ ۲۶۰: از گوهر اشک ار نشود دیده توانگر 250شمارهٔ ۲۶۱: چه بود افسانهٔ منصور با یار 251شمارهٔ ۲۶۲: دلا غم یار ما شد دل به جا دار 252شمارهٔ ۲۶۳: گر به رویت کنند نسبت حور 253شمارهٔ ۲۶۴: عمری دویده ایم به دنبالِ اهل راز 254شمارهٔ ۲۶۵: ما را ز روزگار غمِ روزگار بس 255شمارهٔ ۲۶۶: آب شد پیش لبت قند چو تر کردیمش 256شمارهٔ ۲۶۷: آن دل که به فن برد ز من غمزهٔ مست ...257شمارهٔ ۲۶۸: آنکه رحمی نیست بر حال منش 258شمارهٔ ۲۶۹: اشکِ چشم من که جان نقد روان می خو ...259شمارهٔ ۲۷۰: اگر در بند سودا نیست با من زلف مش ...260شمارهٔ ۲۷۱: تا در دلت غمی بوَد از دلپذیر خویش 261شمارهٔ ۲۷۲: چه کرد سرو به قدّت که بر کشیدندش 262شمارهٔ ۲۷۳: چون طلب کردیم فیضی از سحاب رحمتش 263شمارهٔ ۲۷۴: در عشق از آن خوشدلم از چشم ترِ خو ...264شمارهٔ ۲۷۵: دلا به دست هوس تار زلف یار مکش 265شمارهٔ ۲۷۶: کجاست ساغر می تا به گردش آرندش 266شمارهٔ ۲۷۷: دل چو گشت از جام معنی جرعه نوش 267شمارهٔ ۲۷۸: روزگاری ست که از غایت نادانی خویش 268شمارهٔ ۲۷۹: گر ترحّم نکند طرّهٔ بی آرامش 269شمارهٔ ۲۸۰: ما را به درِ دوست گشاد از هوس خوی ...270شمارهٔ ۲۸۱: ما را همین زبانی ست آن نیز در دعا ...271شمارهٔ ۲۸۲: یار اگر بد کند ای دل نتوان گفت بد ...272شمارهٔ ۲۸۳: هر نقد دل کآن غمزهٔ پر حیله می آر ...273شمارهٔ ۲۸۴: گر بیابد شرف خدمت آن حور ملک 274شمارهٔ ۲۸۵: شمع می گفت به پروانه شبی در محفل 275شمارهٔ ۲۸۶: آه کز زلفت اسیر بند زنّار آمدم 276شمارهٔ ۲۸۷: از آن ز دیده و دل اشک و آه می خوا ...277شمارهٔ ۲۸۸: ای ز چشمت چشم نرگس نسخه یی امّا س ...278شمارهٔ ۲۸۹: تا به روی از دیده اشک لاله گون می ...279شمارهٔ ۲۹۰: تا خاک راه همت اهل صفا شدم 280شمارهٔ ۲۹۱: خیزید تا ز خاک درش درد سر بریم 281شمارهٔ ۲۹۲: دل خون شد و زاین راه به جایی نرسی ...282شمارهٔ ۲۹۳: دل گم شد و جز بر دهنش نیست گمانم 283شمارهٔ ۲۹۴: زهی تیره از زلف تو روز، شام 284شمارهٔ ۲۹۵: سرشک جانب خاک در تو بست احرام 285شمارهٔ ۲۹۶: گرچه از جا شد دل و بر جان بلا می ...286شمارهٔ ۲۹۷: گرچه روزی چند دور از کعبهٔ روی تو ...287شمارهٔ ۲۹۸: گهی که جانب آن زلف خم به خم بینیم 288شمارهٔ ۲۹۹: ما به اوّل ستم زلف تو را خوش کردی ...289شمارهٔ ۳۰۰: ما به فکر دهنت ذوق شکر یافته ایم 290شمارهٔ ۳۰۱: مابه وجهی صفت روی تو با مه کردیم 291شمارهٔ ۳۰۲: ما در خیال زلف تو شبگیر می کنیم 292شمارهٔ ۳۰۳: ما دل به تو دادیم و کمِ خویش گرفت ...293شمارهٔ ۳۰۴: ما ز تقصیر عبادت چون پشیمان آمدیم 294شمارهٔ ۳۰۵: ما که هرشب همچو شمع از تاب و تب د ...295شمارهٔ ۳۰۶: مرا که بر سر کویت سگ وفا دارم 296شمارهٔ ۳۰۷: مرا مکش که تو را خاک رهگذار شدم 297شمارهٔ ۳۰۸: من که با لعل تو فارغ ز می رنگینم 298شمارهٔ ۳۰۹: من که از دیدهٔ معنی به رخت می نگر ...299شمارهٔ ۳۱۰: آخر ای جان لب شیرین تو را جان گفت ...300شمارهٔ ۳۱۱: ای رفیقان به شب هجر چو از آتش من 301شمارهٔ ۳۱۲: ای مهر تو انیس دل ناتوان من 302شمارهٔ ۳۱۳: با آنکه بر مزارم نگذشت قاتل من 303شمارهٔ ۳۱۴: به غیر چشمهٔ حیوان کرا رسد گفتن 304شمارهٔ ۳۱۵: تا دست دهد روی چو خورشید تودیدن 305شمارهٔ ۳۱۶: تا رندی و نیاز نشد رسم و راه من 306شمارهٔ ۳۱۷: تا می فشاند سوز دل خون از کباب خو ...307شمارهٔ ۳۱۸: گر تو را میلی ست بر قتل زبون خویش ...308شمارهٔ ۳۱۹: گرچه اسرار نهانی می شود معلوم من 309شمارهٔ ۳۲۰: گر شود بر خاک کویت فرصت سر باختن 310شمارهٔ ۳۲۱: من که باشم که بود لایق تو خدمت من 311شمارهٔ ۳۲۲: ای به حُسن آفتاب چاکر تو 312شمارهٔ ۳۲۳: به هوا و هوس نکهت پیراهن تو 313شمارهٔ ۳۲۴: تا چمن دم زد ز لطف عارض رعنای او 314شمارهٔ ۳۲۵: تا قدح هردم چرا بوسد لب میگون او 315شمارهٔ ۳۲۶: خیز ای ندیم خاصّ درِ پادشاه شو 316شمارهٔ ۳۲۷: دلیر آن است که در دیده بود منزل ا ...317شمارهٔ ۳۲۸: صوفی ما جام باشد باده تا باشد در ...318شمارهٔ ۳۲۹: کسی که پیرویِ عشق نیست عادت او 319شمارهٔ ۳۳۰: کسی که خاک درِ دوست نیست افسر او 320شمارهٔ ۳۳۱: لاله کز گل می برد دل چهرهٔ رعنای ...321شمارهٔ ۳۳۲: لطفی که می کند به محبّان عذار او 322شمارهٔ ۳۳۳: من آن نیَم که گذارم ز دست دامن تو 323شمارهٔ ۳۳۴: ای تیرِ غمت را دل عشّاق نشانه 324شمارهٔ ۳۳۵: کنایت ها به آب خضر گفته 325شمارهٔ ۳۳۶: گهی دل می خورد خونم گه از راه جفا ...326شمارهٔ ۳۳۷: نامهٔ طاعت و عصیان چه سفید و چه س ...327شمارهٔ ۳۳۸: همه شب در غم آن ماه پاره 328شمارهٔ ۳۳۹: از این شکسته دو روزی اگر جدا باشی 329شمارهٔ ۳۴۰: اگرچه مشگ را باشد به هر سویی خرید ...330شمارهٔ ۳۴۱: ای اشک مرا از سر کویش خبری گوی 331شمارهٔ ۳۴۲: ای اشک چو در راه طلب گرم دویدی 332شمارهٔ ۳۴۳: ای به بوی تو صبا شیفتهٔ هر چمنی 333شمارهٔ ۳۴۴: ای پارسا که دایم رو در نماز داری 334شمارهٔ ۳۴۵: ای دل آن دم شرف صحبت دلبر یابی 335شمارهٔ ۳۴۶: ای دل از خویش گذر تا که به جایی ب ...336شمارهٔ ۳۴۷: ای دل به طریقی سوی زلفش اگر افتی 337شمارهٔ ۳۴۸: ای دل سر تسلیم بنه بر کف پایی 338شمارهٔ ۳۴۹: ای که بر صفحهٔ مه خطّ غباری داری 339شمارهٔ ۳۵۰: ای که در عالم خوبی به لطافت علمی 340شمارهٔ ۳۵۱: ای گذشته قدت از سرو به خوش رفتاری 341شمارهٔ ۳۵۲: ای گل از روی تو آموخته خندان رویی 342شمارهٔ ۳۵۳: بدین شوخی که تو بنیاد داری 343شمارهٔ ۳۵۴: تا در قدم اهل دلی خاک نگردی 344شمارهٔ ۳۵۵: تا دلم را به غم هجر در انداخته ای 345شمارهٔ ۳۵۶: تا کی ای شوخ به هر بیخبری می سازی 346شمارهٔ ۳۵۷: تا همچو غنچه خندان از خود به در ن ...347شمارهٔ ۳۵۸: تو ای مه گر چه شوخ و بیوفایی 348شمارهٔ ۳۵۹: چند ای سرشکِ خون دم از پاکیِّ گوه ...349شمارهٔ ۳۶۰: چه طرفه طرفه تو نقشی چه بوالعجب ن ...350شمارهٔ ۳۶۱: خیز ای مست و سلامی به رخ ساقی گوی 351شمارهٔ ۳۶۲: دلا تا محنتی بر خودنبینی 352شمارهٔ ۳۶۳: دلا چو روی به اقبال مقبلی داری 353شمارهٔ ۳۶۴: دلا ز لذت مستی گهی خبر یابی 354شمارهٔ ۳۶۵: شد باز به دیدار سحر چشم جهانی 355شمارهٔ ۳۶۶: کجا باشد چو می روشن ضمیری 356شمارهٔ ۳۶۷: گر ای دل بر طریق عذرخواهی 357شمارهٔ ۳۶۸: گر تو ای شمع شبی هم نفس من باشی 358شمارهٔ ۳۶۹: گرچه بر اسب سلطنت شاهی و شاهزاده ...359شمارهٔ ۳۷۰: ما نداریم به غیر از جگرِ افگاری 360شمارهٔ ۳۷۱: مرا ای مه اگر دیوانه گفتی 361شمارهٔ ۳۷۲: مرا در بزم رندان جرعه نوشی 362شمارهٔ ۳۷۳: مشکل عشق تو بسیار است و ما را دل ...363شمارهٔ ۳۷۴: مشاطّه سر زلف تو ببرید به بازی 364شمارهٔ ۳۷۵: منم و بادیهٔ عشق و دل آگاهی 365شمارهٔ ۳۷۶: نیست در عشق تو سوز من و شمع امروز ...366شمارهٔ ۳۷۷: وصل جمشید طلب تا که به جامی برسی

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ