کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    از چشم ما چو می طلبد لعل او گهر
    نامردمی بوَد که نیاریم در نظر
    چون دُر خبر ز رستهٔ دندان یار گفت
    معلوم می شود که یتیمی ست باخبر
    روی چو روز عمر تو را تابدید شمع
    هر شب ز رشک می رودش آتشی به سر
    گفتم فدای چشم تو رخسار زرد من
    خندید و گفت چند خری فتنه را به زر
    گو بر فروز شمع مرادی که از خطت
    روزی به پیش آمده از شب سیاهتر
    گر در رهت ز دیده خیالی بریخت آب
    سهل است، گو بیا و از این ماجرا گذر

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha