به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

خیالی بخاری

خیالی بخاریغزل هاشمارهٔ ۲۹۱: خیزید تا ز خاک درش درد سر بریم

1870عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

خیزید تا ز خاک درش درد سر بریم
یعنی گرانیِ خود از این خاکِ در بریم
سودای ما به زلف بتان راست چون نشد
آن به که رخت خویش از اینجا به در بریم
آیا کجاست دیده وری تا به حضرتش
پیش آوریم نقد نیاز و نظر بریم
آن روز بخت سوی درش رهبری کند
کز سر هوای روضه به کلّی به در بریم
هر جا نشان خاک کف پای او بوَد
ای دیده سعی کن که به دامن گهر بریم
پای سگش بگیر خیالی و سر بنه
تا یک دو روز در قدم او به سر بریم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۲۹۰: تا خاک راه همت اهل صفا شدم 2شمارهٔ ۲۹۱: خیزید تا ز خاک درش درد سر بریم 3شمارهٔ ۲۹۲: دل خون شد و زاین راه به جایی نرسی ...4شمارهٔ ۲۹۳: دل گم شد و جز بر دهنش نیست گمانم 5شمارهٔ ۲۹۴: زهی تیره از زلف تو روز، شام 6شمارهٔ ۲۹۵: سرشک جانب خاک در تو بست احرام 7شمارهٔ ۲۹۶: گرچه از جا شد دل و بر جان بلا می ...8شمارهٔ ۲۹۷: گرچه روزی چند دور از کعبهٔ روی تو ...9شمارهٔ ۲۹۸: گهی که جانب آن زلف خم به خم بینیم 10شمارهٔ ۲۹۹: ما به اوّل ستم زلف تو را خوش کردی ...11شمارهٔ ۳۰۰: ما به فکر دهنت ذوق شکر یافته ایم 12شمارهٔ ۳۰۱: مابه وجهی صفت روی تو با مه کردیم 13شمارهٔ ۳۰۲: ما در خیال زلف تو شبگیر می کنیم 14شمارهٔ ۳۰۳: ما دل به تو دادیم و کمِ خویش گرفت ...15شمارهٔ ۳۰۴: ما ز تقصیر عبادت چون پشیمان آمدیم 16شمارهٔ ۳۰۵: ما که هرشب همچو شمع از تاب و تب د ...17شمارهٔ ۳۰۶: مرا که بر سر کویت سگ وفا دارم 18شمارهٔ ۳۰۷: مرا مکش که تو را خاک رهگذار شدم 19شمارهٔ ۳۰۸: من که با لعل تو فارغ ز می رنگینم 20شمارهٔ ۳۰۹: من که از دیدهٔ معنی به رخت می نگر ...21شمارهٔ ۳۱۰: آخر ای جان لب شیرین تو را جان گفت ...22شمارهٔ ۳۱۱: ای رفیقان به شب هجر چو از آتش من 23شمارهٔ ۳۱۲: ای مهر تو انیس دل ناتوان من 24شمارهٔ ۳۱۳: با آنکه بر مزارم نگذشت قاتل من 25شمارهٔ ۳۱۴: به غیر چشمهٔ حیوان کرا رسد گفتن 26شمارهٔ ۳۱۵: تا دست دهد روی چو خورشید تودیدن 27شمارهٔ ۳۱۶: تا رندی و نیاز نشد رسم و راه من 28شمارهٔ ۳۱۷: تا می فشاند سوز دل خون از کباب خو ...29شمارهٔ ۳۱۸: گر تو را میلی ست بر قتل زبون خویش ...30شمارهٔ ۳۱۹: گرچه اسرار نهانی می شود معلوم من 31شمارهٔ ۳۲۰: گر شود بر خاک کویت فرصت سر باختن 32شمارهٔ ۳۲۱: من که باشم که بود لایق تو خدمت من 33شمارهٔ ۳۲۲: ای به حُسن آفتاب چاکر تو 34شمارهٔ ۳۲۳: به هوا و هوس نکهت پیراهن تو 35شمارهٔ ۳۲۴: تا چمن دم زد ز لطف عارض رعنای او 36شمارهٔ ۳۲۵: تا قدح هردم چرا بوسد لب میگون او 37شمارهٔ ۳۲۶: خیز ای ندیم خاصّ درِ پادشاه شو 38شمارهٔ ۳۲۷: دلیر آن است که در دیده بود منزل ا ...39شمارهٔ ۳۲۸: صوفی ما جام باشد باده تا باشد در ...40شمارهٔ ۳۲۹: کسی که پیرویِ عشق نیست عادت او 41شمارهٔ ۳۳۰: کسی که خاک درِ دوست نیست افسر او 42شمارهٔ ۳۳۱: لاله کز گل می برد دل چهرهٔ رعنای ...43شمارهٔ ۳۳۲: لطفی که می کند به محبّان عذار او 44شمارهٔ ۳۳۳: من آن نیَم که گذارم ز دست دامن تو 45شمارهٔ ۳۳۴: ای تیرِ غمت را دل عشّاق نشانه 46شمارهٔ ۳۳۵: کنایت ها به آب خضر گفته 47شمارهٔ ۳۳۶: گهی دل می خورد خونم گه از راه جفا ...48شمارهٔ ۳۳۷: نامهٔ طاعت و عصیان چه سفید و چه س ...49شمارهٔ ۳۳۸: همه شب در غم آن ماه پاره 50شمارهٔ ۳۳۹: از این شکسته دو روزی اگر جدا باشی 51شمارهٔ ۳۴۰: اگرچه مشگ را باشد به هر سویی خرید ...52شمارهٔ ۳۴۱: ای اشک مرا از سر کویش خبری گوی 53شمارهٔ ۳۴۲: ای اشک چو در راه طلب گرم دویدی 54شمارهٔ ۳۴۳: ای به بوی تو صبا شیفتهٔ هر چمنی 55شمارهٔ ۳۴۴: ای پارسا که دایم رو در نماز داری 56شمارهٔ ۳۴۵: ای دل آن دم شرف صحبت دلبر یابی 57شمارهٔ ۳۴۶: ای دل از خویش گذر تا که به جایی ب ...58شمارهٔ ۳۴۷: ای دل به طریقی سوی زلفش اگر افتی 59شمارهٔ ۳۴۸: ای دل سر تسلیم بنه بر کف پایی 60شمارهٔ ۳۴۹: ای که بر صفحهٔ مه خطّ غباری داری 61شمارهٔ ۳۵۰: ای که در عالم خوبی به لطافت علمی 62شمارهٔ ۳۵۱: ای گذشته قدت از سرو به خوش رفتاری 63شمارهٔ ۳۵۲: ای گل از روی تو آموخته خندان رویی 64شمارهٔ ۳۵۳: بدین شوخی که تو بنیاد داری 65شمارهٔ ۳۵۴: تا در قدم اهل دلی خاک نگردی 66شمارهٔ ۳۵۵: تا دلم را به غم هجر در انداخته ای 67شمارهٔ ۳۵۶: تا کی ای شوخ به هر بیخبری می سازی 68شمارهٔ ۳۵۷: تا همچو غنچه خندان از خود به در ن ...69شمارهٔ ۳۵۸: تو ای مه گر چه شوخ و بیوفایی 70شمارهٔ ۳۵۹: چند ای سرشکِ خون دم از پاکیِّ گوه ...71شمارهٔ ۳۶۰: چه طرفه طرفه تو نقشی چه بوالعجب ن ...72شمارهٔ ۳۶۱: خیز ای مست و سلامی به رخ ساقی گوی 73شمارهٔ ۳۶۲: دلا تا محنتی بر خودنبینی 74شمارهٔ ۳۶۳: دلا چو روی به اقبال مقبلی داری 75شمارهٔ ۳۶۴: دلا ز لذت مستی گهی خبر یابی 76شمارهٔ ۳۶۵: شد باز به دیدار سحر چشم جهانی 77شمارهٔ ۳۶۶: کجا باشد چو می روشن ضمیری 78شمارهٔ ۳۶۷: گر ای دل بر طریق عذرخواهی 79شمارهٔ ۳۶۸: گر تو ای شمع شبی هم نفس من باشی 80شمارهٔ ۳۶۹: گرچه بر اسب سلطنت شاهی و شاهزاده ...81شمارهٔ ۳۷۰: ما نداریم به غیر از جگرِ افگاری 82شمارهٔ ۳۷۱: مرا ای مه اگر دیوانه گفتی 83شمارهٔ ۳۷۲: مرا در بزم رندان جرعه نوشی 84شمارهٔ ۳۷۳: مشکل عشق تو بسیار است و ما را دل ...85شمارهٔ ۳۷۴: مشاطّه سر زلف تو ببرید به بازی 86شمارهٔ ۳۷۵: منم و بادیهٔ عشق و دل آگاهی 87شمارهٔ ۳۷۶: نیست در عشق تو سوز من و شمع امروز ...88شمارهٔ ۳۷۷: وصل جمشید طلب تا که به جامی برسی

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ