کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ز بس که عشق تو شوری به شهر و کو انداخت
    کمند زلف تو از شرم سر فرو انداخت
    چو عشق خواست که در شهر فتنه انگیزد
    مرا به کشور خوبانِ فتنه جو انداخت
    کسی به کوشش ازین ره صلاح کار نیافت
    جز آنکه مصلحتِ کار خود به او انداخت
    همین گشاد بس از دست دوش ساقی را
    که کرد حلقه و در گردن سبو انداخت
    از آن فکند خیالی سرشک را ز نظر
    که یک به یک همه رازِ دلش به رو انداخت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha