به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

خیالی بخاری

خیالی بخاریغزل هاشمارهٔ ۲۰۱: کس نیست که کار ما برآرد

1700عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

کس نیست که کار ما برآرد
کار همه را خدا برآرد
خاک رهش ای سرشگ گِل ساز
تا یار در جفا برآرد
ز آن پیش که آه سرد و اشکم
باران شود و هوا برآرد
باشد که هوای کوی جانان
از کوی هوس مرا برآرد
گر سر بنهد ز غم خیالی
شوق تو سر از کجا برآرد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۲۰۰: غم نیست اگر زلفت با فتنه سری دارد 2شمارهٔ ۲۰۱: کس نیست که کار ما برآرد 3شمارهٔ ۲۰۲: کسی چو نیست که پیش تو عذر ما خواه ...4شمارهٔ ۲۰۳: کسی را که رویت هوس می کند 5شمارهٔ ۲۰۴: کسی کآشفتهٔ سودای آن زنجیر مو آمد 6شمارهٔ ۲۰۵: کسی که نسبت قدّت به سرو ناز کند 7شمارهٔ ۲۰۶: کسی چون گل دهن پرخنده دارد 8شمارهٔ ۲۰۷: کسی کاو به جانان وصالی ندارد 9شمارهٔ ۲۰۸: کسی که سلسلهٔ زلف مشکبو دارد 10شمارهٔ ۲۰۹: کسی کز خوان قسمت مفلسان را جام می ...11شمارهٔ ۲۱۰: کمند زلف توام پای بند سودا کرد 12شمارهٔ ۲۱۱: کنون چو در طلبش اشک رو به ره دارد 13شمارهٔ ۲۱۲: گر ای اشک دیده به خویشت بخواند 14شمارهٔ ۲۱۳: گر بعد اجل دردِ تو با خویش توان ب ...15شمارهٔ ۲۱۴: گر تیغ زند یار نخواهیم حذر کرد 16شمارهٔ ۲۱۵: گرچه هر دم سیل اشک ما به دریا می ...17شمارهٔ ۲۱۶: گرچه دل بهره ز کیش تو خدنگی دارد 18شمارهٔ ۲۱۷: گرچه شب غم ساختم چون شمع من با سو ...19شمارهٔ ۲۱۸: گر ز بالای تو هر ساعت بلا باید کش ...20شمارهٔ ۲۱۹: گر شبی ماه رخت پرده ز رو برگیرد 21شمارهٔ ۲۲۰: گر قدح با لب میگون تو لافی دارد 22شمارهٔ ۲۲۱: گر نه با من سر زلفت به جفا پیدا ش ...23شمارهٔ ۲۲۲: گر ندیدی کز سرای دیده ام خون می چ ...24شمارهٔ ۲۲۳: گر همچونی دم می زنم از سوز دل خون ...25شمارهٔ ۲۲۴: گل جامه دران بار دگر سر به در آور ...26شمارهٔ ۲۲۵: گهی به پای تو جانم سرِ نیاز کشید 27شمارهٔ ۲۲۶: گوهر اشکم که راز دل هویدا می کند 28شمارهٔ ۲۲۷: گهی چشمت به نیش غم دلم را ریش می ...29شمارهٔ ۲۲۸: گهی که باغ ز فصل بهار یاد دهد 30شمارهٔ ۲۲۹: گهی کز خوان قسمت مفلسان را کام می ...31شمارهٔ ۲۳۰: گهی که آیت حسن تو را بیان کردند 32شمارهٔ ۲۳۱: لبت جانبخش و دلجو می نماید 33شمارهٔ ۲۳۲: ما را ز سر خیال تو بیرون نمی شود 34شمارهٔ ۲۳۳: ماه رخسارِ تو دید و عاشقی بنیاد ک ...35شمارهٔ ۲۳۴: مرا بی تو راحت الم می نماید 36شمارهٔ ۲۳۵: مرا تا سوز دل هر شب بلای تن نخواه ...37شمارهٔ ۲۳۶: مرا دوش از آن لب بسی رنگ بود 38شمارهٔ ۲۳۷: مرا که دوش زِیادت زیاده دردی بود 39شمارهٔ ۲۳۸: مرا می سوزد آن بدخو که کار خودنکو ...40شمارهٔ ۲۳۹: مرا یاد آن روی دیوانه کرد 41شمارهٔ ۲۴۰: مسافران که در این ره به کاروان رف ...42شمارهٔ ۲۴۱: میر مجلس که چو لب بادهٔ روشن دارد 43شمارهٔ ۲۴۲: ناز مه جز به همین نیست که نوری دا ...44شمارهٔ ۲۴۳: نکردم جز به زلف یار پیوند 45شمارهٔ ۲۴۴: واقف از جام می لعل تو مدهوشانند 46شمارهٔ ۲۴۵: هر جفایی که کند روی تو نیکو باشد 47شمارهٔ ۲۴۶: هر خطایی که سزاوار عتابی باشد 48شمارهٔ ۲۴۷: هردم از جانب او تیغ بلا می آید 49شمارهٔ ۲۴۸: هردم از غیبم به گوش دل ندایی می ر ...50شمارهٔ ۲۴۹: هر دم به صورتی یار دیدار می نماید 51شمارهٔ ۲۵۰: هر شبی زلفش مرا دربند سودا می کشد 52شمارهٔ ۲۵۱: هرکجا خطّ تو عرض نافهٔ چینی کند 53شمارهٔ ۲۵۲: هرکه زاین وادی به کوی بخت و دولت ...54شمارهٔ ۲۵۳: هرکه سر در قدمِ مردم مقبل ننهاد 55شمارهٔ ۲۵۴: هرگز به جهان چیزی جز یار نمی ماند 56شمارهٔ ۲۵۵: هندوی زلف تو زآن حال مشوّش دارد 57شمارهٔ ۲۵۶: یارب کدام دل که ز سوز تو دم نزد 58شمارهٔ ۲۵۷: یار درد بی دلان را دید و تدبیری ن ...59شمارهٔ ۲۵۸: یار در کار دلم کوشش بسیاری کرد 60شمارهٔ ۲۵۹: از چشم ما چو می طلبد لعل او گهر 61شمارهٔ ۲۶۰: از گوهر اشک ار نشود دیده توانگر 62شمارهٔ ۲۶۱: چه بود افسانهٔ منصور با یار 63شمارهٔ ۲۶۲: دلا غم یار ما شد دل به جا دار 64شمارهٔ ۲۶۳: گر به رویت کنند نسبت حور 65شمارهٔ ۲۶۴: عمری دویده ایم به دنبالِ اهل راز 66شمارهٔ ۲۶۵: ما را ز روزگار غمِ روزگار بس 67شمارهٔ ۲۶۶: آب شد پیش لبت قند چو تر کردیمش 68شمارهٔ ۲۶۷: آن دل که به فن برد ز من غمزهٔ مست ...69شمارهٔ ۲۶۸: آنکه رحمی نیست بر حال منش 70شمارهٔ ۲۶۹: اشکِ چشم من که جان نقد روان می خو ...71شمارهٔ ۲۷۰: اگر در بند سودا نیست با من زلف مش ...72شمارهٔ ۲۷۱: تا در دلت غمی بوَد از دلپذیر خویش 73شمارهٔ ۲۷۲: چه کرد سرو به قدّت که بر کشیدندش 74شمارهٔ ۲۷۳: چون طلب کردیم فیضی از سحاب رحمتش 75شمارهٔ ۲۷۴: در عشق از آن خوشدلم از چشم ترِ خو ...76شمارهٔ ۲۷۵: دلا به دست هوس تار زلف یار مکش 77شمارهٔ ۲۷۶: کجاست ساغر می تا به گردش آرندش 78شمارهٔ ۲۷۷: دل چو گشت از جام معنی جرعه نوش 79شمارهٔ ۲۷۸: روزگاری ست که از غایت نادانی خویش 80شمارهٔ ۲۷۹: گر ترحّم نکند طرّهٔ بی آرامش 81شمارهٔ ۲۸۰: ما را به درِ دوست گشاد از هوس خوی ...82شمارهٔ ۲۸۱: ما را همین زبانی ست آن نیز در دعا ...83شمارهٔ ۲۸۲: یار اگر بد کند ای دل نتوان گفت بد ...84شمارهٔ ۲۸۳: هر نقد دل کآن غمزهٔ پر حیله می آر ...85شمارهٔ ۲۸۴: گر بیابد شرف خدمت آن حور ملک 86شمارهٔ ۲۸۵: شمع می گفت به پروانه شبی در محفل 87شمارهٔ ۲۸۶: آه کز زلفت اسیر بند زنّار آمدم 88شمارهٔ ۲۸۷: از آن ز دیده و دل اشک و آه می خوا ...89شمارهٔ ۲۸۸: ای ز چشمت چشم نرگس نسخه یی امّا س ...90شمارهٔ ۲۸۹: تا به روی از دیده اشک لاله گون می ...91شمارهٔ ۲۹۰: تا خاک راه همت اهل صفا شدم 92شمارهٔ ۲۹۱: خیزید تا ز خاک درش درد سر بریم 93شمارهٔ ۲۹۲: دل خون شد و زاین راه به جایی نرسی ...94شمارهٔ ۲۹۳: دل گم شد و جز بر دهنش نیست گمانم 95شمارهٔ ۲۹۴: زهی تیره از زلف تو روز، شام 96شمارهٔ ۲۹۵: سرشک جانب خاک در تو بست احرام 97شمارهٔ ۲۹۶: گرچه از جا شد دل و بر جان بلا می ...98شمارهٔ ۲۹۷: گرچه روزی چند دور از کعبهٔ روی تو ...99شمارهٔ ۲۹۸: گهی که جانب آن زلف خم به خم بینیم 100شمارهٔ ۲۹۹: ما به اوّل ستم زلف تو را خوش کردی ...101شمارهٔ ۳۰۰: ما به فکر دهنت ذوق شکر یافته ایم 102شمارهٔ ۳۰۱: مابه وجهی صفت روی تو با مه کردیم 103شمارهٔ ۳۰۲: ما در خیال زلف تو شبگیر می کنیم 104شمارهٔ ۳۰۳: ما دل به تو دادیم و کمِ خویش گرفت ...105شمارهٔ ۳۰۴: ما ز تقصیر عبادت چون پشیمان آمدیم 106شمارهٔ ۳۰۵: ما که هرشب همچو شمع از تاب و تب د ...107شمارهٔ ۳۰۶: مرا که بر سر کویت سگ وفا دارم 108شمارهٔ ۳۰۷: مرا مکش که تو را خاک رهگذار شدم 109شمارهٔ ۳۰۸: من که با لعل تو فارغ ز می رنگینم 110شمارهٔ ۳۰۹: من که از دیدهٔ معنی به رخت می نگر ...111شمارهٔ ۳۱۰: آخر ای جان لب شیرین تو را جان گفت ...112شمارهٔ ۳۱۱: ای رفیقان به شب هجر چو از آتش من 113شمارهٔ ۳۱۲: ای مهر تو انیس دل ناتوان من 114شمارهٔ ۳۱۳: با آنکه بر مزارم نگذشت قاتل من 115شمارهٔ ۳۱۴: به غیر چشمهٔ حیوان کرا رسد گفتن 116شمارهٔ ۳۱۵: تا دست دهد روی چو خورشید تودیدن 117شمارهٔ ۳۱۶: تا رندی و نیاز نشد رسم و راه من 118شمارهٔ ۳۱۷: تا می فشاند سوز دل خون از کباب خو ...119شمارهٔ ۳۱۸: گر تو را میلی ست بر قتل زبون خویش ...120شمارهٔ ۳۱۹: گرچه اسرار نهانی می شود معلوم من 121شمارهٔ ۳۲۰: گر شود بر خاک کویت فرصت سر باختن 122شمارهٔ ۳۲۱: من که باشم که بود لایق تو خدمت من 123شمارهٔ ۳۲۲: ای به حُسن آفتاب چاکر تو 124شمارهٔ ۳۲۳: به هوا و هوس نکهت پیراهن تو 125شمارهٔ ۳۲۴: تا چمن دم زد ز لطف عارض رعنای او 126شمارهٔ ۳۲۵: تا قدح هردم چرا بوسد لب میگون او 127شمارهٔ ۳۲۶: خیز ای ندیم خاصّ درِ پادشاه شو 128شمارهٔ ۳۲۷: دلیر آن است که در دیده بود منزل ا ...129شمارهٔ ۳۲۸: صوفی ما جام باشد باده تا باشد در ...130شمارهٔ ۳۲۹: کسی که پیرویِ عشق نیست عادت او 131شمارهٔ ۳۳۰: کسی که خاک درِ دوست نیست افسر او 132شمارهٔ ۳۳۱: لاله کز گل می برد دل چهرهٔ رعنای ...133شمارهٔ ۳۳۲: لطفی که می کند به محبّان عذار او 134شمارهٔ ۳۳۳: من آن نیَم که گذارم ز دست دامن تو 135شمارهٔ ۳۳۴: ای تیرِ غمت را دل عشّاق نشانه 136شمارهٔ ۳۳۵: کنایت ها به آب خضر گفته 137شمارهٔ ۳۳۶: گهی دل می خورد خونم گه از راه جفا ...138شمارهٔ ۳۳۷: نامهٔ طاعت و عصیان چه سفید و چه س ...139شمارهٔ ۳۳۸: همه شب در غم آن ماه پاره 140شمارهٔ ۳۳۹: از این شکسته دو روزی اگر جدا باشی 141شمارهٔ ۳۴۰: اگرچه مشگ را باشد به هر سویی خرید ...142شمارهٔ ۳۴۱: ای اشک مرا از سر کویش خبری گوی 143شمارهٔ ۳۴۲: ای اشک چو در راه طلب گرم دویدی 144شمارهٔ ۳۴۳: ای به بوی تو صبا شیفتهٔ هر چمنی 145شمارهٔ ۳۴۴: ای پارسا که دایم رو در نماز داری 146شمارهٔ ۳۴۵: ای دل آن دم شرف صحبت دلبر یابی 147شمارهٔ ۳۴۶: ای دل از خویش گذر تا که به جایی ب ...148شمارهٔ ۳۴۷: ای دل به طریقی سوی زلفش اگر افتی 149شمارهٔ ۳۴۸: ای دل سر تسلیم بنه بر کف پایی 150شمارهٔ ۳۴۹: ای که بر صفحهٔ مه خطّ غباری داری 151شمارهٔ ۳۵۰: ای که در عالم خوبی به لطافت علمی 152شمارهٔ ۳۵۱: ای گذشته قدت از سرو به خوش رفتاری 153شمارهٔ ۳۵۲: ای گل از روی تو آموخته خندان رویی 154شمارهٔ ۳۵۳: بدین شوخی که تو بنیاد داری 155شمارهٔ ۳۵۴: تا در قدم اهل دلی خاک نگردی 156شمارهٔ ۳۵۵: تا دلم را به غم هجر در انداخته ای 157شمارهٔ ۳۵۶: تا کی ای شوخ به هر بیخبری می سازی 158شمارهٔ ۳۵۷: تا همچو غنچه خندان از خود به در ن ...159شمارهٔ ۳۵۸: تو ای مه گر چه شوخ و بیوفایی 160شمارهٔ ۳۵۹: چند ای سرشکِ خون دم از پاکیِّ گوه ...161شمارهٔ ۳۶۰: چه طرفه طرفه تو نقشی چه بوالعجب ن ...162شمارهٔ ۳۶۱: خیز ای مست و سلامی به رخ ساقی گوی 163شمارهٔ ۳۶۲: دلا تا محنتی بر خودنبینی 164شمارهٔ ۳۶۳: دلا چو روی به اقبال مقبلی داری 165شمارهٔ ۳۶۴: دلا ز لذت مستی گهی خبر یابی 166شمارهٔ ۳۶۵: شد باز به دیدار سحر چشم جهانی 167شمارهٔ ۳۶۶: کجا باشد چو می روشن ضمیری 168شمارهٔ ۳۶۷: گر ای دل بر طریق عذرخواهی 169شمارهٔ ۳۶۸: گر تو ای شمع شبی هم نفس من باشی 170شمارهٔ ۳۶۹: گرچه بر اسب سلطنت شاهی و شاهزاده ...171شمارهٔ ۳۷۰: ما نداریم به غیر از جگرِ افگاری 172شمارهٔ ۳۷۱: مرا ای مه اگر دیوانه گفتی 173شمارهٔ ۳۷۲: مرا در بزم رندان جرعه نوشی 174شمارهٔ ۳۷۳: مشکل عشق تو بسیار است و ما را دل ...175شمارهٔ ۳۷۴: مشاطّه سر زلف تو ببرید به بازی 176شمارهٔ ۳۷۵: منم و بادیهٔ عشق و دل آگاهی 177شمارهٔ ۳۷۶: نیست در عشق تو سوز من و شمع امروز ...178شمارهٔ ۳۷۷: وصل جمشید طلب تا که به جامی برسی

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ