به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

خیالی بخاری

خیالی بخاریغزل هاشمارهٔ ۲۱۱: کنون چو در طلبش اشک رو به ره دارد

1720عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

کنون چو در طلبش اشک رو به ره دارد
چگونه عقل رمیده عنان نگه دارد
گشاد روی تو درهای رحمت است و خطت
به نام طالع من نامهٔ سیه دارد
چه طرفه هندوی شوخی ست چشم او یا رب
که مست و گوشهٔ محراب خوابگه دارد
به زیر زلفِ سیه آفتاب روی تو را
همان صفاست که در شب چراغ مه دارد
بهانهٔ کرمت طاعتی ست هر کس را
ولیک بنده خیالی همین گنه دارد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۲۱۰: کمند زلف توام پای بند سودا کرد 2شمارهٔ ۲۱۱: کنون چو در طلبش اشک رو به ره دارد 3شمارهٔ ۲۱۲: گر ای اشک دیده به خویشت بخواند 4شمارهٔ ۲۱۳: گر بعد اجل دردِ تو با خویش توان ب ...5شمارهٔ ۲۱۴: گر تیغ زند یار نخواهیم حذر کرد 6شمارهٔ ۲۱۵: گرچه هر دم سیل اشک ما به دریا می ...7شمارهٔ ۲۱۶: گرچه دل بهره ز کیش تو خدنگی دارد 8شمارهٔ ۲۱۷: گرچه شب غم ساختم چون شمع من با سو ...9شمارهٔ ۲۱۸: گر ز بالای تو هر ساعت بلا باید کش ...10شمارهٔ ۲۱۹: گر شبی ماه رخت پرده ز رو برگیرد 11شمارهٔ ۲۲۰: گر قدح با لب میگون تو لافی دارد 12شمارهٔ ۲۲۱: گر نه با من سر زلفت به جفا پیدا ش ...13شمارهٔ ۲۲۲: گر ندیدی کز سرای دیده ام خون می چ ...14شمارهٔ ۲۲۳: گر همچونی دم می زنم از سوز دل خون ...15شمارهٔ ۲۲۴: گل جامه دران بار دگر سر به در آور ...16شمارهٔ ۲۲۵: گهی به پای تو جانم سرِ نیاز کشید 17شمارهٔ ۲۲۶: گوهر اشکم که راز دل هویدا می کند 18شمارهٔ ۲۲۷: گهی چشمت به نیش غم دلم را ریش می ...19شمارهٔ ۲۲۸: گهی که باغ ز فصل بهار یاد دهد 20شمارهٔ ۲۲۹: گهی کز خوان قسمت مفلسان را کام می ...21شمارهٔ ۲۳۰: گهی که آیت حسن تو را بیان کردند 22شمارهٔ ۲۳۱: لبت جانبخش و دلجو می نماید 23شمارهٔ ۲۳۲: ما را ز سر خیال تو بیرون نمی شود 24شمارهٔ ۲۳۳: ماه رخسارِ تو دید و عاشقی بنیاد ک ...25شمارهٔ ۲۳۴: مرا بی تو راحت الم می نماید 26شمارهٔ ۲۳۵: مرا تا سوز دل هر شب بلای تن نخواه ...27شمارهٔ ۲۳۶: مرا دوش از آن لب بسی رنگ بود 28شمارهٔ ۲۳۷: مرا که دوش زِیادت زیاده دردی بود 29شمارهٔ ۲۳۸: مرا می سوزد آن بدخو که کار خودنکو ...30شمارهٔ ۲۳۹: مرا یاد آن روی دیوانه کرد 31شمارهٔ ۲۴۰: مسافران که در این ره به کاروان رف ...32شمارهٔ ۲۴۱: میر مجلس که چو لب بادهٔ روشن دارد 33شمارهٔ ۲۴۲: ناز مه جز به همین نیست که نوری دا ...34شمارهٔ ۲۴۳: نکردم جز به زلف یار پیوند 35شمارهٔ ۲۴۴: واقف از جام می لعل تو مدهوشانند 36شمارهٔ ۲۴۵: هر جفایی که کند روی تو نیکو باشد 37شمارهٔ ۲۴۶: هر خطایی که سزاوار عتابی باشد 38شمارهٔ ۲۴۷: هردم از جانب او تیغ بلا می آید 39شمارهٔ ۲۴۸: هردم از غیبم به گوش دل ندایی می ر ...40شمارهٔ ۲۴۹: هر دم به صورتی یار دیدار می نماید 41شمارهٔ ۲۵۰: هر شبی زلفش مرا دربند سودا می کشد 42شمارهٔ ۲۵۱: هرکجا خطّ تو عرض نافهٔ چینی کند 43شمارهٔ ۲۵۲: هرکه زاین وادی به کوی بخت و دولت ...44شمارهٔ ۲۵۳: هرکه سر در قدمِ مردم مقبل ننهاد 45شمارهٔ ۲۵۴: هرگز به جهان چیزی جز یار نمی ماند 46شمارهٔ ۲۵۵: هندوی زلف تو زآن حال مشوّش دارد 47شمارهٔ ۲۵۶: یارب کدام دل که ز سوز تو دم نزد 48شمارهٔ ۲۵۷: یار درد بی دلان را دید و تدبیری ن ...49شمارهٔ ۲۵۸: یار در کار دلم کوشش بسیاری کرد 50شمارهٔ ۲۵۹: از چشم ما چو می طلبد لعل او گهر 51شمارهٔ ۲۶۰: از گوهر اشک ار نشود دیده توانگر 52شمارهٔ ۲۶۱: چه بود افسانهٔ منصور با یار 53شمارهٔ ۲۶۲: دلا غم یار ما شد دل به جا دار 54شمارهٔ ۲۶۳: گر به رویت کنند نسبت حور 55شمارهٔ ۲۶۴: عمری دویده ایم به دنبالِ اهل راز 56شمارهٔ ۲۶۵: ما را ز روزگار غمِ روزگار بس 57شمارهٔ ۲۶۶: آب شد پیش لبت قند چو تر کردیمش 58شمارهٔ ۲۶۷: آن دل که به فن برد ز من غمزهٔ مست ...59شمارهٔ ۲۶۸: آنکه رحمی نیست بر حال منش 60شمارهٔ ۲۶۹: اشکِ چشم من که جان نقد روان می خو ...61شمارهٔ ۲۷۰: اگر در بند سودا نیست با من زلف مش ...62شمارهٔ ۲۷۱: تا در دلت غمی بوَد از دلپذیر خویش 63شمارهٔ ۲۷۲: چه کرد سرو به قدّت که بر کشیدندش 64شمارهٔ ۲۷۳: چون طلب کردیم فیضی از سحاب رحمتش 65شمارهٔ ۲۷۴: در عشق از آن خوشدلم از چشم ترِ خو ...66شمارهٔ ۲۷۵: دلا به دست هوس تار زلف یار مکش 67شمارهٔ ۲۷۶: کجاست ساغر می تا به گردش آرندش 68شمارهٔ ۲۷۷: دل چو گشت از جام معنی جرعه نوش 69شمارهٔ ۲۷۸: روزگاری ست که از غایت نادانی خویش 70شمارهٔ ۲۷۹: گر ترحّم نکند طرّهٔ بی آرامش 71شمارهٔ ۲۸۰: ما را به درِ دوست گشاد از هوس خوی ...72شمارهٔ ۲۸۱: ما را همین زبانی ست آن نیز در دعا ...73شمارهٔ ۲۸۲: یار اگر بد کند ای دل نتوان گفت بد ...74شمارهٔ ۲۸۳: هر نقد دل کآن غمزهٔ پر حیله می آر ...75شمارهٔ ۲۸۴: گر بیابد شرف خدمت آن حور ملک 76شمارهٔ ۲۸۵: شمع می گفت به پروانه شبی در محفل 77شمارهٔ ۲۸۶: آه کز زلفت اسیر بند زنّار آمدم 78شمارهٔ ۲۸۷: از آن ز دیده و دل اشک و آه می خوا ...79شمارهٔ ۲۸۸: ای ز چشمت چشم نرگس نسخه یی امّا س ...80شمارهٔ ۲۸۹: تا به روی از دیده اشک لاله گون می ...81شمارهٔ ۲۹۰: تا خاک راه همت اهل صفا شدم 82شمارهٔ ۲۹۱: خیزید تا ز خاک درش درد سر بریم 83شمارهٔ ۲۹۲: دل خون شد و زاین راه به جایی نرسی ...84شمارهٔ ۲۹۳: دل گم شد و جز بر دهنش نیست گمانم 85شمارهٔ ۲۹۴: زهی تیره از زلف تو روز، شام 86شمارهٔ ۲۹۵: سرشک جانب خاک در تو بست احرام 87شمارهٔ ۲۹۶: گرچه از جا شد دل و بر جان بلا می ...88شمارهٔ ۲۹۷: گرچه روزی چند دور از کعبهٔ روی تو ...89شمارهٔ ۲۹۸: گهی که جانب آن زلف خم به خم بینیم 90شمارهٔ ۲۹۹: ما به اوّل ستم زلف تو را خوش کردی ...91شمارهٔ ۳۰۰: ما به فکر دهنت ذوق شکر یافته ایم 92شمارهٔ ۳۰۱: مابه وجهی صفت روی تو با مه کردیم 93شمارهٔ ۳۰۲: ما در خیال زلف تو شبگیر می کنیم 94شمارهٔ ۳۰۳: ما دل به تو دادیم و کمِ خویش گرفت ...95شمارهٔ ۳۰۴: ما ز تقصیر عبادت چون پشیمان آمدیم 96شمارهٔ ۳۰۵: ما که هرشب همچو شمع از تاب و تب د ...97شمارهٔ ۳۰۶: مرا که بر سر کویت سگ وفا دارم 98شمارهٔ ۳۰۷: مرا مکش که تو را خاک رهگذار شدم 99شمارهٔ ۳۰۸: من که با لعل تو فارغ ز می رنگینم 100شمارهٔ ۳۰۹: من که از دیدهٔ معنی به رخت می نگر ...101شمارهٔ ۳۱۰: آخر ای جان لب شیرین تو را جان گفت ...102شمارهٔ ۳۱۱: ای رفیقان به شب هجر چو از آتش من 103شمارهٔ ۳۱۲: ای مهر تو انیس دل ناتوان من 104شمارهٔ ۳۱۳: با آنکه بر مزارم نگذشت قاتل من 105شمارهٔ ۳۱۴: به غیر چشمهٔ حیوان کرا رسد گفتن 106شمارهٔ ۳۱۵: تا دست دهد روی چو خورشید تودیدن 107شمارهٔ ۳۱۶: تا رندی و نیاز نشد رسم و راه من 108شمارهٔ ۳۱۷: تا می فشاند سوز دل خون از کباب خو ...109شمارهٔ ۳۱۸: گر تو را میلی ست بر قتل زبون خویش ...110شمارهٔ ۳۱۹: گرچه اسرار نهانی می شود معلوم من 111شمارهٔ ۳۲۰: گر شود بر خاک کویت فرصت سر باختن 112شمارهٔ ۳۲۱: من که باشم که بود لایق تو خدمت من 113شمارهٔ ۳۲۲: ای به حُسن آفتاب چاکر تو 114شمارهٔ ۳۲۳: به هوا و هوس نکهت پیراهن تو 115شمارهٔ ۳۲۴: تا چمن دم زد ز لطف عارض رعنای او 116شمارهٔ ۳۲۵: تا قدح هردم چرا بوسد لب میگون او 117شمارهٔ ۳۲۶: خیز ای ندیم خاصّ درِ پادشاه شو 118شمارهٔ ۳۲۷: دلیر آن است که در دیده بود منزل ا ...119شمارهٔ ۳۲۸: صوفی ما جام باشد باده تا باشد در ...120شمارهٔ ۳۲۹: کسی که پیرویِ عشق نیست عادت او 121شمارهٔ ۳۳۰: کسی که خاک درِ دوست نیست افسر او 122شمارهٔ ۳۳۱: لاله کز گل می برد دل چهرهٔ رعنای ...123شمارهٔ ۳۳۲: لطفی که می کند به محبّان عذار او 124شمارهٔ ۳۳۳: من آن نیَم که گذارم ز دست دامن تو 125شمارهٔ ۳۳۴: ای تیرِ غمت را دل عشّاق نشانه 126شمارهٔ ۳۳۵: کنایت ها به آب خضر گفته 127شمارهٔ ۳۳۶: گهی دل می خورد خونم گه از راه جفا ...128شمارهٔ ۳۳۷: نامهٔ طاعت و عصیان چه سفید و چه س ...129شمارهٔ ۳۳۸: همه شب در غم آن ماه پاره 130شمارهٔ ۳۳۹: از این شکسته دو روزی اگر جدا باشی 131شمارهٔ ۳۴۰: اگرچه مشگ را باشد به هر سویی خرید ...132شمارهٔ ۳۴۱: ای اشک مرا از سر کویش خبری گوی 133شمارهٔ ۳۴۲: ای اشک چو در راه طلب گرم دویدی 134شمارهٔ ۳۴۳: ای به بوی تو صبا شیفتهٔ هر چمنی 135شمارهٔ ۳۴۴: ای پارسا که دایم رو در نماز داری 136شمارهٔ ۳۴۵: ای دل آن دم شرف صحبت دلبر یابی 137شمارهٔ ۳۴۶: ای دل از خویش گذر تا که به جایی ب ...138شمارهٔ ۳۴۷: ای دل به طریقی سوی زلفش اگر افتی 139شمارهٔ ۳۴۸: ای دل سر تسلیم بنه بر کف پایی 140شمارهٔ ۳۴۹: ای که بر صفحهٔ مه خطّ غباری داری 141شمارهٔ ۳۵۰: ای که در عالم خوبی به لطافت علمی 142شمارهٔ ۳۵۱: ای گذشته قدت از سرو به خوش رفتاری 143شمارهٔ ۳۵۲: ای گل از روی تو آموخته خندان رویی 144شمارهٔ ۳۵۳: بدین شوخی که تو بنیاد داری 145شمارهٔ ۳۵۴: تا در قدم اهل دلی خاک نگردی 146شمارهٔ ۳۵۵: تا دلم را به غم هجر در انداخته ای 147شمارهٔ ۳۵۶: تا کی ای شوخ به هر بیخبری می سازی 148شمارهٔ ۳۵۷: تا همچو غنچه خندان از خود به در ن ...149شمارهٔ ۳۵۸: تو ای مه گر چه شوخ و بیوفایی 150شمارهٔ ۳۵۹: چند ای سرشکِ خون دم از پاکیِّ گوه ...151شمارهٔ ۳۶۰: چه طرفه طرفه تو نقشی چه بوالعجب ن ...152شمارهٔ ۳۶۱: خیز ای مست و سلامی به رخ ساقی گوی 153شمارهٔ ۳۶۲: دلا تا محنتی بر خودنبینی 154شمارهٔ ۳۶۳: دلا چو روی به اقبال مقبلی داری 155شمارهٔ ۳۶۴: دلا ز لذت مستی گهی خبر یابی 156شمارهٔ ۳۶۵: شد باز به دیدار سحر چشم جهانی 157شمارهٔ ۳۶۶: کجا باشد چو می روشن ضمیری 158شمارهٔ ۳۶۷: گر ای دل بر طریق عذرخواهی 159شمارهٔ ۳۶۸: گر تو ای شمع شبی هم نفس من باشی 160شمارهٔ ۳۶۹: گرچه بر اسب سلطنت شاهی و شاهزاده ...161شمارهٔ ۳۷۰: ما نداریم به غیر از جگرِ افگاری 162شمارهٔ ۳۷۱: مرا ای مه اگر دیوانه گفتی 163شمارهٔ ۳۷۲: مرا در بزم رندان جرعه نوشی 164شمارهٔ ۳۷۳: مشکل عشق تو بسیار است و ما را دل ...165شمارهٔ ۳۷۴: مشاطّه سر زلف تو ببرید به بازی 166شمارهٔ ۳۷۵: منم و بادیهٔ عشق و دل آگاهی 167شمارهٔ ۳۷۶: نیست در عشق تو سوز من و شمع امروز ...168شمارهٔ ۳۷۷: وصل جمشید طلب تا که به جامی برسی

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ