به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

خیالی بخاری

خیالی بخاریغزل هاشمارهٔ ۱۲۱: باشد که ز رخسار ترا پرده برافتد

1680عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

باشد که ز رخسار ترا پرده برافتد
تا بیخبران را سخن عشق در افتد
افتاد سرشک از نظر و خوار شد آری
این است سرانجام کسی کز نظر افتد
برپای تو سر می نهم و اشک بر آن است
کاو نیز به عذر آید و در پای سرافتد
رسمی ست بتان را که به رخ پرده بپوشند
باشد که به ایّام تو این رسم برافتد
گویم به خیالت صفت روز جدایی
یک شام به سر وقت خیالی اگر افتد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۱۲۰: باز ره بینان نشان از قرب منزل می ...2شمارهٔ ۱۲۱: باشد که ز رخسار ترا پرده برافتد 3شمارهٔ ۱۲۲: با غمت هرچند کار درد ما مشکل شود 4شمارهٔ ۱۲۳: به بازی حلقهٔ زلف تو دل برد از من ...5شمارهٔ ۱۲۴: به جهان لطیف طبعی که ز خود ملال د ...6شمارهٔ ۱۲۵: تابِ خطت قرار ز بخت سیاه برد 7شمارهٔ ۱۲۶: تابِ رویت رونق خورشید عالمتاب برد 8شمارهٔ ۱۲۷: تا بر بیاض رویت خطّ سیه برآمد 9شمارهٔ ۱۲۸: تاب رویت به فروغ مه تابان ماند 10شمارهٔ ۱۲۹: تا به رحمت خوان قسمت را مزیّن کرد ...11شمارهٔ ۱۳۰: تا بنفشه برد بویی از خطت در تاب ش ...12شمارهٔ ۱۳۱: تا به سودای تو دل را عشق و همّت ی ...13شمارهٔ ۱۳۲: تا به کی چشم تو جز غارت دینها نکن ...14شمارهٔ ۱۳۳: تا به کی نقد دلم صرف غم هجران شود 15شمارهٔ ۱۳۴: تا به معنی اهل صورت دم ز آب و گل ...16شمارهٔ ۱۳۵: تا جان ز وفای دهن تنگ تو دم زد 17شمارهٔ ۱۳۶: تا جفایی نکشد دل به وفایی نرسد 18شمارهٔ ۱۳۷: تا خرد خیمه سوی عالم جسمانی زد 19شمارهٔ ۱۳۸: تا خطت خود را به سودای خطا خواهد ...20شمارهٔ ۱۳۹: تا دل به وصف آن دهن عرض تکلّم می ...21شمارهٔ ۱۴۰: تا دلم شیوهٔ آن زلف دوتا می داند 22شمارهٔ ۱۴۱: تا راهروان در حرم دل نرسیدند 23شمارهٔ ۱۴۲: تا ز خاک قدمت باد خبر می آرد 24شمارهٔ ۱۴۳: تا ز عشق اهل نظر آئینه یی برساختن ...25شمارهٔ ۱۴۴: تا زلف تو دلم را پا بستهٔ بلا کرد 26شمارهٔ ۱۴۵: تا زلف رهزن تو ز عنبر کمند کرد 27شمارهٔ ۱۴۶: تا ز نسیم رحتمش رایحه یی به ما رس ...28شمارهٔ ۱۴۷: تا کافر چشمت ز مژه عزم سپه کرد 29شمارهٔ ۱۴۸: تا گرد عارض تو خط سبز بردمید 30شمارهٔ ۱۴۹: تا گلشن از طراوت روی تو یاد داد 31شمارهٔ ۱۵۰: تا نخست از طرف عشق تو فرمان نرسید 32شمارهٔ ۱۵۱: تا نشد زلفت پریشان وقت ما برهم نز ...33شمارهٔ ۱۵۲: ترک چشمت بی سپاه حُسن خنجر می زند 34شمارهٔ ۱۵۳: تو را به جز سخن اندر دهن نمی گنجد 35شمارهٔ ۱۵۴: چشمت آزار ما چه می خواهد 36شمارهٔ ۱۵۵: چشمت که به جز فتنه گری کار ندارد 37شمارهٔ ۱۵۶: چنین که چشم تو پروای دادخواه ندار ...38شمارهٔ ۱۵۷: چو زلف بی قرارش قصد جان کرد 39شمارهٔ ۱۵۸: چو سرو هر که در این بوستان هوای ت ...40شمارهٔ ۱۵۹: چو عطّار صبا در چین زلفت مشگ می ب ...41شمارهٔ ۱۶۰: چون نه شادیّ و نه محنت به کسی می ...42شمارهٔ ۱۶۱: چو نام مستیِ نرگس به بزم باغ برآم ...43شمارهٔ ۱۶۲: خدا بتان جفا کیش را وفا بخشد 44شمارهٔ ۱۶۳: خطت را تا به خون ریزی نشان شد 45شمارهٔ ۱۶۴: خطت صحیفهٔ مه را نقاب مشگین کرد 46شمارهٔ ۱۶۵: خیال روی تو از سر به در نخواهم کر ...47شمارهٔ ۱۶۶: خیز که پیر مغان میکده را درگشاد 48شمارهٔ ۱۶۷: در ازل مهر تو با جان رقم غم می زد 49شمارهٔ ۱۶۸: در ازل قطرهٔ خونی که ز آب و گِل ش ...50شمارهٔ ۱۶۹: در چمن سبزهٔ سیراب به هرجا که رسی ...51شمارهٔ ۱۷۰: در چمن دوش به گل بلبل دشوار پسند 52شمارهٔ ۱۷۱: دلم جز داغ نومیدی ز جان حاصل همین ...53شمارهٔ ۱۷۲: دل جز به غمت خاطر خوشنود ندارد 54شمارهٔ ۱۷۳: دل به رویت هوس صحبت جانی دارد 55شمارهٔ ۱۷۴: دل نه جز غصّه محرمی دارد 56شمارهٔ ۱۷۵: دل به یاد لب لعلت سخن از نوش نکرد 57شمارهٔ ۱۷۶: دلم جز با غمت خرّم نباشد 58شمارهٔ ۱۷۷: دلِ شکسته چو در آرزوی لعل تو خون ...59شمارهٔ ۱۷۸: دل جفای خطت از دور قمر می داند 60شمارهٔ ۱۷۹: دلم از زلف تو پا بستهٔ سودا آمد 61شمارهٔ ۱۸۰: دل در آن زلف شد و روی دل افروز ند ...62شمارهٔ ۱۸۱: دوش می گفتم که ماه این دلفروزی از ...63شمارهٔ ۱۸۲: راستی را شیوه یی کآن سرو قامت می ...64شمارهٔ ۱۸۳: روی تو طعنه بر گُل سیراب می زند 65شمارهٔ ۱۸۴: ز بهر غارت جان عشق لشکر اندازد 66شمارهٔ ۱۸۵: ز غمزه چشم تو چون تیر در کمان آور ...67شمارهٔ ۱۸۶: سپاه عشق از آن لحظه خیمه بالا زد 68شمارهٔ ۱۸۷: سرشک تا به کی از چشم آن و این افت ...69شمارهٔ ۱۸۸: سرکشید از کبر ابلیس و چنین مهجور ...70شمارهٔ ۱۸۹: سرو هرگز در چمن کاری چنین زیبا نک ...71شمارهٔ ۱۹۰: سروِ قدّت طرف باغ چو پا می ماند 72شمارهٔ ۱۹۱: سریر فقر که با هیچ پادشا ندهند 73شمارهٔ ۱۹۲: سزد که زلف تو آن رخ پی نظاره نمای ...74شمارهٔ ۱۹۳: شبی کآن ماه با ما خوش برآید 75شمارهٔ ۱۹۴: صاحب روی نکو منصب دولت دارد 76شمارهٔ ۱۹۵: ز بس کز گریه چشم من به خونِ ناب م ...77شمارهٔ ۱۹۶: صبا به تحفه نسیمی که دلگشای آرد 78شمارهٔ ۱۹۷: طالب دردِ عشق تو فکر دوا نمی کند 79شمارهٔ ۱۹۸: طوطیِ عقلم که دعویّ تکلّم می کند 80شمارهٔ ۱۹۹: عاقبت حسرتِ لعل تو دلم را خون کرد 81شمارهٔ ۲۰۰: غم نیست اگر زلفت با فتنه سری دارد 82شمارهٔ ۲۰۱: کس نیست که کار ما برآرد 83شمارهٔ ۲۰۲: کسی چو نیست که پیش تو عذر ما خواه ...84شمارهٔ ۲۰۳: کسی را که رویت هوس می کند 85شمارهٔ ۲۰۴: کسی کآشفتهٔ سودای آن زنجیر مو آمد 86شمارهٔ ۲۰۵: کسی که نسبت قدّت به سرو ناز کند 87شمارهٔ ۲۰۶: کسی چون گل دهن پرخنده دارد 88شمارهٔ ۲۰۷: کسی کاو به جانان وصالی ندارد 89شمارهٔ ۲۰۸: کسی که سلسلهٔ زلف مشکبو دارد 90شمارهٔ ۲۰۹: کسی کز خوان قسمت مفلسان را جام می ...91شمارهٔ ۲۱۰: کمند زلف توام پای بند سودا کرد 92شمارهٔ ۲۱۱: کنون چو در طلبش اشک رو به ره دارد 93شمارهٔ ۲۱۲: گر ای اشک دیده به خویشت بخواند 94شمارهٔ ۲۱۳: گر بعد اجل دردِ تو با خویش توان ب ...95شمارهٔ ۲۱۴: گر تیغ زند یار نخواهیم حذر کرد 96شمارهٔ ۲۱۵: گرچه هر دم سیل اشک ما به دریا می ...97شمارهٔ ۲۱۶: گرچه دل بهره ز کیش تو خدنگی دارد 98شمارهٔ ۲۱۷: گرچه شب غم ساختم چون شمع من با سو ...99شمارهٔ ۲۱۸: گر ز بالای تو هر ساعت بلا باید کش ...100شمارهٔ ۲۱۹: گر شبی ماه رخت پرده ز رو برگیرد 101شمارهٔ ۲۲۰: گر قدح با لب میگون تو لافی دارد 102شمارهٔ ۲۲۱: گر نه با من سر زلفت به جفا پیدا ش ...103شمارهٔ ۲۲۲: گر ندیدی کز سرای دیده ام خون می چ ...104شمارهٔ ۲۲۳: گر همچونی دم می زنم از سوز دل خون ...105شمارهٔ ۲۲۴: گل جامه دران بار دگر سر به در آور ...106شمارهٔ ۲۲۵: گهی به پای تو جانم سرِ نیاز کشید 107شمارهٔ ۲۲۶: گوهر اشکم که راز دل هویدا می کند 108شمارهٔ ۲۲۷: گهی چشمت به نیش غم دلم را ریش می ...109شمارهٔ ۲۲۸: گهی که باغ ز فصل بهار یاد دهد 110شمارهٔ ۲۲۹: گهی کز خوان قسمت مفلسان را کام می ...111شمارهٔ ۲۳۰: گهی که آیت حسن تو را بیان کردند 112شمارهٔ ۲۳۱: لبت جانبخش و دلجو می نماید 113شمارهٔ ۲۳۲: ما را ز سر خیال تو بیرون نمی شود 114شمارهٔ ۲۳۳: ماه رخسارِ تو دید و عاشقی بنیاد ک ...115شمارهٔ ۲۳۴: مرا بی تو راحت الم می نماید 116شمارهٔ ۲۳۵: مرا تا سوز دل هر شب بلای تن نخواه ...117شمارهٔ ۲۳۶: مرا دوش از آن لب بسی رنگ بود 118شمارهٔ ۲۳۷: مرا که دوش زِیادت زیاده دردی بود 119شمارهٔ ۲۳۸: مرا می سوزد آن بدخو که کار خودنکو ...120شمارهٔ ۲۳۹: مرا یاد آن روی دیوانه کرد 121شمارهٔ ۲۴۰: مسافران که در این ره به کاروان رف ...122شمارهٔ ۲۴۱: میر مجلس که چو لب بادهٔ روشن دارد 123شمارهٔ ۲۴۲: ناز مه جز به همین نیست که نوری دا ...124شمارهٔ ۲۴۳: نکردم جز به زلف یار پیوند 125شمارهٔ ۲۴۴: واقف از جام می لعل تو مدهوشانند 126شمارهٔ ۲۴۵: هر جفایی که کند روی تو نیکو باشد 127شمارهٔ ۲۴۶: هر خطایی که سزاوار عتابی باشد 128شمارهٔ ۲۴۷: هردم از جانب او تیغ بلا می آید 129شمارهٔ ۲۴۸: هردم از غیبم به گوش دل ندایی می ر ...130شمارهٔ ۲۴۹: هر دم به صورتی یار دیدار می نماید 131شمارهٔ ۲۵۰: هر شبی زلفش مرا دربند سودا می کشد 132شمارهٔ ۲۵۱: هرکجا خطّ تو عرض نافهٔ چینی کند 133شمارهٔ ۲۵۲: هرکه زاین وادی به کوی بخت و دولت ...134شمارهٔ ۲۵۳: هرکه سر در قدمِ مردم مقبل ننهاد 135شمارهٔ ۲۵۴: هرگز به جهان چیزی جز یار نمی ماند 136شمارهٔ ۲۵۵: هندوی زلف تو زآن حال مشوّش دارد 137شمارهٔ ۲۵۶: یارب کدام دل که ز سوز تو دم نزد 138شمارهٔ ۲۵۷: یار درد بی دلان را دید و تدبیری ن ...139شمارهٔ ۲۵۸: یار در کار دلم کوشش بسیاری کرد 140شمارهٔ ۲۵۹: از چشم ما چو می طلبد لعل او گهر 141شمارهٔ ۲۶۰: از گوهر اشک ار نشود دیده توانگر 142شمارهٔ ۲۶۱: چه بود افسانهٔ منصور با یار 143شمارهٔ ۲۶۲: دلا غم یار ما شد دل به جا دار 144شمارهٔ ۲۶۳: گر به رویت کنند نسبت حور 145شمارهٔ ۲۶۴: عمری دویده ایم به دنبالِ اهل راز 146شمارهٔ ۲۶۵: ما را ز روزگار غمِ روزگار بس 147شمارهٔ ۲۶۶: آب شد پیش لبت قند چو تر کردیمش 148شمارهٔ ۲۶۷: آن دل که به فن برد ز من غمزهٔ مست ...149شمارهٔ ۲۶۸: آنکه رحمی نیست بر حال منش 150شمارهٔ ۲۶۹: اشکِ چشم من که جان نقد روان می خو ...151شمارهٔ ۲۷۰: اگر در بند سودا نیست با من زلف مش ...152شمارهٔ ۲۷۱: تا در دلت غمی بوَد از دلپذیر خویش 153شمارهٔ ۲۷۲: چه کرد سرو به قدّت که بر کشیدندش 154شمارهٔ ۲۷۳: چون طلب کردیم فیضی از سحاب رحمتش 155شمارهٔ ۲۷۴: در عشق از آن خوشدلم از چشم ترِ خو ...156شمارهٔ ۲۷۵: دلا به دست هوس تار زلف یار مکش 157شمارهٔ ۲۷۶: کجاست ساغر می تا به گردش آرندش 158شمارهٔ ۲۷۷: دل چو گشت از جام معنی جرعه نوش 159شمارهٔ ۲۷۸: روزگاری ست که از غایت نادانی خویش 160شمارهٔ ۲۷۹: گر ترحّم نکند طرّهٔ بی آرامش 161شمارهٔ ۲۸۰: ما را به درِ دوست گشاد از هوس خوی ...162شمارهٔ ۲۸۱: ما را همین زبانی ست آن نیز در دعا ...163شمارهٔ ۲۸۲: یار اگر بد کند ای دل نتوان گفت بد ...164شمارهٔ ۲۸۳: هر نقد دل کآن غمزهٔ پر حیله می آر ...165شمارهٔ ۲۸۴: گر بیابد شرف خدمت آن حور ملک 166شمارهٔ ۲۸۵: شمع می گفت به پروانه شبی در محفل 167شمارهٔ ۲۸۶: آه کز زلفت اسیر بند زنّار آمدم 168شمارهٔ ۲۸۷: از آن ز دیده و دل اشک و آه می خوا ...169شمارهٔ ۲۸۸: ای ز چشمت چشم نرگس نسخه یی امّا س ...170شمارهٔ ۲۸۹: تا به روی از دیده اشک لاله گون می ...171شمارهٔ ۲۹۰: تا خاک راه همت اهل صفا شدم 172شمارهٔ ۲۹۱: خیزید تا ز خاک درش درد سر بریم 173شمارهٔ ۲۹۲: دل خون شد و زاین راه به جایی نرسی ...174شمارهٔ ۲۹۳: دل گم شد و جز بر دهنش نیست گمانم 175شمارهٔ ۲۹۴: زهی تیره از زلف تو روز، شام 176شمارهٔ ۲۹۵: سرشک جانب خاک در تو بست احرام 177شمارهٔ ۲۹۶: گرچه از جا شد دل و بر جان بلا می ...178شمارهٔ ۲۹۷: گرچه روزی چند دور از کعبهٔ روی تو ...179شمارهٔ ۲۹۸: گهی که جانب آن زلف خم به خم بینیم 180شمارهٔ ۲۹۹: ما به اوّل ستم زلف تو را خوش کردی ...181شمارهٔ ۳۰۰: ما به فکر دهنت ذوق شکر یافته ایم 182شمارهٔ ۳۰۱: مابه وجهی صفت روی تو با مه کردیم 183شمارهٔ ۳۰۲: ما در خیال زلف تو شبگیر می کنیم 184شمارهٔ ۳۰۳: ما دل به تو دادیم و کمِ خویش گرفت ...185شمارهٔ ۳۰۴: ما ز تقصیر عبادت چون پشیمان آمدیم 186شمارهٔ ۳۰۵: ما که هرشب همچو شمع از تاب و تب د ...187شمارهٔ ۳۰۶: مرا که بر سر کویت سگ وفا دارم 188شمارهٔ ۳۰۷: مرا مکش که تو را خاک رهگذار شدم 189شمارهٔ ۳۰۸: من که با لعل تو فارغ ز می رنگینم 190شمارهٔ ۳۰۹: من که از دیدهٔ معنی به رخت می نگر ...191شمارهٔ ۳۱۰: آخر ای جان لب شیرین تو را جان گفت ...192شمارهٔ ۳۱۱: ای رفیقان به شب هجر چو از آتش من 193شمارهٔ ۳۱۲: ای مهر تو انیس دل ناتوان من 194شمارهٔ ۳۱۳: با آنکه بر مزارم نگذشت قاتل من 195شمارهٔ ۳۱۴: به غیر چشمهٔ حیوان کرا رسد گفتن 196شمارهٔ ۳۱۵: تا دست دهد روی چو خورشید تودیدن 197شمارهٔ ۳۱۶: تا رندی و نیاز نشد رسم و راه من 198شمارهٔ ۳۱۷: تا می فشاند سوز دل خون از کباب خو ...199شمارهٔ ۳۱۸: گر تو را میلی ست بر قتل زبون خویش ...200شمارهٔ ۳۱۹: گرچه اسرار نهانی می شود معلوم من 201شمارهٔ ۳۲۰: گر شود بر خاک کویت فرصت سر باختن 202شمارهٔ ۳۲۱: من که باشم که بود لایق تو خدمت من 203شمارهٔ ۳۲۲: ای به حُسن آفتاب چاکر تو 204شمارهٔ ۳۲۳: به هوا و هوس نکهت پیراهن تو 205شمارهٔ ۳۲۴: تا چمن دم زد ز لطف عارض رعنای او 206شمارهٔ ۳۲۵: تا قدح هردم چرا بوسد لب میگون او 207شمارهٔ ۳۲۶: خیز ای ندیم خاصّ درِ پادشاه شو 208شمارهٔ ۳۲۷: دلیر آن است که در دیده بود منزل ا ...209شمارهٔ ۳۲۸: صوفی ما جام باشد باده تا باشد در ...210شمارهٔ ۳۲۹: کسی که پیرویِ عشق نیست عادت او 211شمارهٔ ۳۳۰: کسی که خاک درِ دوست نیست افسر او 212شمارهٔ ۳۳۱: لاله کز گل می برد دل چهرهٔ رعنای ...213شمارهٔ ۳۳۲: لطفی که می کند به محبّان عذار او 214شمارهٔ ۳۳۳: من آن نیَم که گذارم ز دست دامن تو 215شمارهٔ ۳۳۴: ای تیرِ غمت را دل عشّاق نشانه 216شمارهٔ ۳۳۵: کنایت ها به آب خضر گفته 217شمارهٔ ۳۳۶: گهی دل می خورد خونم گه از راه جفا ...218شمارهٔ ۳۳۷: نامهٔ طاعت و عصیان چه سفید و چه س ...219شمارهٔ ۳۳۸: همه شب در غم آن ماه پاره 220شمارهٔ ۳۳۹: از این شکسته دو روزی اگر جدا باشی 221شمارهٔ ۳۴۰: اگرچه مشگ را باشد به هر سویی خرید ...222شمارهٔ ۳۴۱: ای اشک مرا از سر کویش خبری گوی 223شمارهٔ ۳۴۲: ای اشک چو در راه طلب گرم دویدی 224شمارهٔ ۳۴۳: ای به بوی تو صبا شیفتهٔ هر چمنی 225شمارهٔ ۳۴۴: ای پارسا که دایم رو در نماز داری 226شمارهٔ ۳۴۵: ای دل آن دم شرف صحبت دلبر یابی 227شمارهٔ ۳۴۶: ای دل از خویش گذر تا که به جایی ب ...228شمارهٔ ۳۴۷: ای دل به طریقی سوی زلفش اگر افتی 229شمارهٔ ۳۴۸: ای دل سر تسلیم بنه بر کف پایی 230شمارهٔ ۳۴۹: ای که بر صفحهٔ مه خطّ غباری داری 231شمارهٔ ۳۵۰: ای که در عالم خوبی به لطافت علمی 232شمارهٔ ۳۵۱: ای گذشته قدت از سرو به خوش رفتاری 233شمارهٔ ۳۵۲: ای گل از روی تو آموخته خندان رویی 234شمارهٔ ۳۵۳: بدین شوخی که تو بنیاد داری 235شمارهٔ ۳۵۴: تا در قدم اهل دلی خاک نگردی 236شمارهٔ ۳۵۵: تا دلم را به غم هجر در انداخته ای 237شمارهٔ ۳۵۶: تا کی ای شوخ به هر بیخبری می سازی 238شمارهٔ ۳۵۷: تا همچو غنچه خندان از خود به در ن ...239شمارهٔ ۳۵۸: تو ای مه گر چه شوخ و بیوفایی 240شمارهٔ ۳۵۹: چند ای سرشکِ خون دم از پاکیِّ گوه ...241شمارهٔ ۳۶۰: چه طرفه طرفه تو نقشی چه بوالعجب ن ...242شمارهٔ ۳۶۱: خیز ای مست و سلامی به رخ ساقی گوی 243شمارهٔ ۳۶۲: دلا تا محنتی بر خودنبینی 244شمارهٔ ۳۶۳: دلا چو روی به اقبال مقبلی داری 245شمارهٔ ۳۶۴: دلا ز لذت مستی گهی خبر یابی 246شمارهٔ ۳۶۵: شد باز به دیدار سحر چشم جهانی 247شمارهٔ ۳۶۶: کجا باشد چو می روشن ضمیری 248شمارهٔ ۳۶۷: گر ای دل بر طریق عذرخواهی 249شمارهٔ ۳۶۸: گر تو ای شمع شبی هم نفس من باشی 250شمارهٔ ۳۶۹: گرچه بر اسب سلطنت شاهی و شاهزاده ...251شمارهٔ ۳۷۰: ما نداریم به غیر از جگرِ افگاری 252شمارهٔ ۳۷۱: مرا ای مه اگر دیوانه گفتی 253شمارهٔ ۳۷۲: مرا در بزم رندان جرعه نوشی 254شمارهٔ ۳۷۳: مشکل عشق تو بسیار است و ما را دل ...255شمارهٔ ۳۷۴: مشاطّه سر زلف تو ببرید به بازی 256شمارهٔ ۳۷۵: منم و بادیهٔ عشق و دل آگاهی 257شمارهٔ ۳۷۶: نیست در عشق تو سوز من و شمع امروز ...258شمارهٔ ۳۷۷: وصل جمشید طلب تا که به جامی برسی

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ