خیالی بخاری
غزل ها
شمارهٔ ۶۳: ز بس که عشق تو شوری به شهر و کو انداخت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز بس که عشق تو شوری به شهر و کو انداخت کمند زلف تو از شرم سر فرو انداخت چو عشق خواست که در شهر فتنه انگیزد مرا به کشور خوبانِ فتنه جو انداخت کسی به کوشش ازین ره صلاح کار نیافت جز آنکه مصلحتِ کار خود به او انداخت همین گشاد بس از دست دوش ساقی را که کرد حلقه و در گردن سبو انداخت از آن فکند خیالی سرشک را ز نظر که یک به یک همه رازِ دلش به رو انداخت خیالی بخاری