کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    کنم شبها ازین پس پاسبانی پاسبانش را
    نهان از من شبی بوسد مبادا آستانش را
    گذارم سر بپا، هر روز و هر شب پاسبانش را
    باین تقریب بوسم بلکه خاک آستانش را
    نیارم بیتو ماند و دید مجلس را، خوش آن بلبل
    که پیش از رفتن گل کرد ویران آشیانش را
    بباغی کآید از نو بلبلی، تا آشیان بندد
    نباید سنگ بر مرغ دگر زد، باغبانش را
    چو آن مفلس که گم شد گوهری در مخزن شاهش
    دلم در کوی او گم شد، چسان جویم نشانش را
    ز مژگان ترک چشمش بسته تیغ و، جان طلب دارد؛
    ولی جز من نمی فهمد کس از مردم زبانش را
    کنم هر شب در آن کو پاسبانان راز جان خدمت
    مگر روزی بمن تنها گذارند آستانش را
    چو چشمم بر شهیدانش فتد، در حشر آسایم
    چو ره گم کرده یی آذر که، بیند کاروانش را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha