کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    از اسیران خود آن شه بیخبر بگذشت حیف
    بیخبر از داد خواهان، دادگر بگذشت حیف
    غافل آمد یار و، غافل از نظر بگذشت حیف؛
    بیخبر آمد خوش، اما بیخبر بگذشت حیف
    شب بر آن در خفتم و، غیرم بخلوت ره نداد؛
    بر من امشب هم چو شبهای دگر بگذشت حیف
    از دعاهای سحر، گفتم علاج غم کنم؛
    سر بزانوی غمم ماند و، سحر بگذشت حیف
    از زبانم، یک سخن نشنیده قاصد رفت آه؛
    نامه بر کف ماند و، مرغ نامه بر بگذشت حیف
    طلعت مه دوش از آن مه طلعتم میداد یاد
    صبح گشت و ما هم از بالای سر بگذشت حیف
    بر سر راهش نشستم، تا بحسرت بینمش؛
    آمد و تند از من حسرت نگر بگذشت حیف
    از درت صدره گذشتم، از درون یک کس نگفت
    کآذر بیچاره از بیرون در بگذشت حیف

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha