کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    مهی، که مایه ی شادی عالم است غمش
    بود شکایت بسیار من، ز لطف کمش
    مرا فراق وی آن روز کشت و، میترسم
    که روز حشر بقتلم کنند متهمش!
    منش ستمگری آموختم، ندانستم
    که من نخست دهم جان بخواری از ستمش
    فگند تیغ و یم سر بپای او، شادم
    که بر نداشتم آن روز هم سر از قدمش
    فغان که روز فراقم، زمان زمان آمد؛
    بیاد سوی رقیبان، نگاه دمبدمش
    فگند عشق، به بتخانه یی مرا کز ناز
    ندیده گوشه ی چشمی برهمن از صنمش
    چه مرغ نامه ام آذر برد بکوی بتی
    که نیست باک ز قتل کبوتر حرمش؟!

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha