ای ساربان خدا را، آهسته رو بمنزل
کز هر طرف اسیری مانه است پای در گل
جمعی ز وصل سوزند، خلقی ز هجر میزند؛
ای وای اگر زمانی، بیرون روی ز محفل
با آن لب شکر ریز، با آن نهال نوخیز؛
تا رفته ای ز گلشن، ای نازنین شمایل
هر غنچه ز اشتیاقت، چشمی است مانده در ره
هر سرو از فراقت، پایی است رفته در گل
خواهد گر آن ستمگر، جان و دلی ز آذر
هم دست شوید از جان هم چشم پوشد از دل!