بی تو چو می در قدح ریزم و شکر بجام
خون بود آن در جگر، زهر شود این بکام
قد چو فرازی بباغ، رخ چو فروزی ز بام
سروی و سرو بلند، ماهی و، ماه تمام!
بر سر کویت مریز، خون مرا کی رواست
کشتن صید حرم، خاصه به بیت الحرام؟!
روز و شب از شوق وی، بر سر راهم که کی؛
قاصد فرخنده پی، آید و آرد پیام
صید گه عشق راست، خاصیتی کاندرو؛
صید که زیرک تر است، زودتر افتد بدام!
یار چو عمر از برم، رفت شتابان بلی
یار ندارد وفا، عمر ندارد دوام
خنده کنی چون ز لطف، شانه زنی چون بزلف؛
حقه ی گوهر کجا؟ طبله ی عنبر کدام؟!
گر طلبم وصل تو، کشتنیم ؛ کز ازل،
خون رخت شد حلال، وصل توام شد حرام!
غیر ز شوق وصال، خنده زنان روز و شب
آذر از اندوه هجر، گریه کنان صبح و شام