کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    اشک من کآب زلالی است که نتوان گفتن
    تازگی بخش نهالی است که نتوان گفتن
    برده ای چون دلم از دست، مپرس از حالم
    حال دل باخته، حالی است که نتوان گفتن
    سرکش افتاده بسی گلبن این باغ، ولی
    بلبلش را پروبالی است که نتوان گفتن!
    درد دل من، همه این است که بوسم پایت؛
    در دل غیر خیالی است که نتوان گفتن
    بزم هر کس، ز چراغی است فروزان و زمن
    روشن از شمع جمالی است که نتوان گفتن
    ننشیند بسر سرو، که مرغ دل من
    سایه پرورد نهالی است که نتوان گفتن!
    گفتی: آذر که سگ کوی بتان بود چه شد؟!
    پی رم کرده غزالی است که نتوان گفتن

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha