کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    روز و شب، از رخ رخشنده ی شاه عجبی
    آفتاب عجبی دارم و ماه عجبی
    خط چون سبزه اش، از چهره ی چون گل زده سر
    از زمین عجبی، رسته گیاه عجبی
    دید آن مه گنه بیگنهی از من و، کشت؛
    بیگناه عجبی را، بگناه عجبی
    چه عجب گرد هم از دست دل و دین؟ که بناز
    شوخ چشم عجبی، کرد نگاه عجبی!
    دیدم از طرف بناگوشی و، کنج دهنی؛
    خط سبز عجبی، خال سیاه عجبی
    لقب عاشق و معشوق، گر از من پرسند
    من گدای عجبی گویم و شاه عجبی
    تنم از اشک گدازد، دلم از آه چو شمع
    آذر، اشک عجبی دارم و آه عجبی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha