تو خسروی و، من سگت ای شاه خسروان
هر جا روی تو، آیمت از پی دوان دوان
شب تار و، راهزن بکمین، راه پرخطر؛
غافل ز کاروان مشو، ای میر کاروان
افراسیاب عقل، گریزد بغار عجز؛
در کشوری که رستم عشق است پهلوان
با رشک غیر، پای وفایم ز کوی تو
رفتن نمیگذارد و ماندن نمیتوان
من باغبان پیرم و، از جوی چشم من
خورد آب باغ حسن تو، ای نازنین جوان!
از قد و خط و چشم و تن و رخ، تو را بود؛
سرو و بنفشه نرگس و نسرین و ارغوان
ای سرو خوشخرام، بهر سو روان شوی؛
سیل سرشک آذرت آید ز پی روان!