آذر بیگدلی
غزل ها
شمارهٔ ۱۱۳: مهی، که مایه ی شادی عالم است غمش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مهی، که مایه ی شادی عالم است غمش بود شکایت بسیار من، ز لطف کمش مرا فراق وی آن روز کشت و، میترسم که روز حشر بقتلم کنند متهمش! منش ستمگری آموختم، ندانستم که من نخست دهم جان بخواری از ستمش فگند تیغ و یم سر بپای او، شادم که بر نداشتم آن روز هم سر از قدمش فغان که روز فراقم، زمان زمان آمد؛ بیاد سوی رقیبان، نگاه دمبدمش فگند عشق، به بتخانه یی مرا کز ناز ندیده گوشه ی چشمی برهمن از صنمش چه مرغ نامه ام آذر برد بکوی بتی که نیست باک ز قتل کبوتر حرمش؟! آذر بیگدلی