تا من افتادم بدام، افتاد غوغا در قفس؛
کس درین غوغا بمن مشکل دهد جا در قفس
در چمن، از ناله ی مرغان، کسی امشب نخفت؛
عندلیبی تازه افتاده است گویا در قفس!
نه همین مرغ چمن، از ناله ام در ناله بود؛
تا من افتادم بدام، افتاد غوغا در قفس
از فراموشی صیادم، دل آمد در فغان
بشنوم از عندلیبی ناله هر جا در قفس
نیست با ذوق اسیری، از بهارم آگهی؛
برمشامم میخورد بوی گل، اما در قفس!
خون کنی از نغمه ام تا کی دل ای مرغ چمن؟
میتوانم کرد منهم ناله، اما در قفس!
ای که میگیری سراغ ما و دمساز ما
دی بباغ، امروز در دامیم و فردا در قفس!
گفتی آذر روز و شب از چیست نالان در عراق؟!
از هم آوازان خود مانده است تنهادر قفس!