قاصدا، نامه یی از کوی فلانی بمن آر
یعنی از یار من آن نامه که دانی بمن آر
نامه ی من ببر، اما برقیبان منمای؛
گر توانی بدهش، ور نتوانی بمن آر!
اگرت بر سر آن کو نشناسند اغیار
بدهش نامه، جوابی که ستانی بمن آر
ور شناسد نهانی، بدهش نامه و باز
خبری پرس نهانی و نهانی بمن آر
پیش مردم ننویسد اگر از شرم جواب
بگذر از نامه و پیغام زبانی بمن آر
در میان من واو هست نشانها بسیار
بدگمان تا نشوم از تو، نشانی بمن آر
همچو آذر بودم کام ز پیری بس تلخ
رطبی تازه از آن نخل جوانی بمن آر