غیر، بیهوده، پی یار وفادار من است
نشود یار کسی اگر یار من است
شب بگوشت چو رسد ناله ی مرغان اسیر
ناله ی بی اثر از مرغ گرفتار من است
از غمش مردم و، گر شکوه کنم شرمم باد؛
آخر این غم که مرا کشت غم یار من است!
من و آن درد که هر چند بزاری کشدم
خلق را رشک بجان کندن دشوار من است!
دوش پرسیدم از آذر سبب رنجش دوست
گفت از صبر کم و شکوه ی بسیار من است!