از آن لب شکوه ام بسیار و، هر شب
بلب میآرم و، مینگرم لب
شب آدینه، بر مستان چنان است
که روز شنبه بر طفلان مکتب
بیا رب یا رب افتاده است کارم
از این یا رب نگاهش دار یا رب
طبیبم، فکر درمان داشت، گفتم:
چرا داری ز تدبیرم معذب؟!
ز جور یاد مینالم، نه از درد
ز داغ هجر میسوزم، نه از تب
زماه خود، چو بینم مهربانی
نمینالم ز بیمهری کوکب
بدستی نار پستان دارم آذر
بدیگر دست خواهم سیب غبغب