غیر خوناب نیابند بجان و دل ما
گوئیا عشق بخون کرد مخمر گل ما
از ره عشق گذشتن نشد ای پیر طریق
تا که شد کوی خرابات مغان منزل ما
مشکل ما همه باشد ز خمار ای ساقی
جز به یک رطل گران حل نشود مشکل ما
گر چه در دیر گداییم ولی گاه نشاط
ره نیابند شهان بر طرف محفل ما
حاصل عمر شد ای مغبچه باده فروش
وجه می بود که قبول تو فتد حاصل ما
تیر دلدوز بهر دل زنی ای قاتل مست
ناوکی چند نگه دار برای دل ما
فانی امید چنان است که در وادی عشق
مسکن قافله سالار بود محفل ما