باده صافست و خرابات صفایی دارد
روم آن سو که عجب آب و هوایی دارد
جامه سرخ ببر کرد و دلیلست به خون
زانکه از خون کسان رنگ قبایی دارد
جلوه ابرویت از می سرم افکند بزیر
گو بکن سجده که خوش قبله نمایی دارد
سگ وفادار و جفاجو به جهان سگ منشان
من سگ آن کسم ای دل که وفایی دارد
دل که از حسرت رخسار و لبت رنجور است
ز گل و قند همانا که دوایی دارد
سگ او خون دل من خورد و من غم او
زین که رنج و الم آلوده غذایی دارد
فانیا درد کشانند بلاکش گو رو
سوی میخانه طمع آنکه بلایی دارد