ما به میخانه پی دفع گناه آمده ایم
یعنی از زهد ریایی به پناه آمده ایم
سر به کونین نیاریم فرو از دو قدح
چو بگوئیم پی حشمت و جاه آمده ایم
روی چون بر ره میخانه نهادیم مزن
طعن بیراهی ما چونکه براه آمده ایم
پیر میخانه مگر دست بگیرد بکرم
ور نه در بحر ریا غرق گناه آمده ایم
خس و خاشاک غم و غصه چه سنجد چون ما
مست و بیخود شده با آتش و آه آمده ایم
روزگار سیه آورد به چشم سیهت
ما سیه خانه بآن خانه سیاه آمده ایم
منت خاک درت مانده بچشم فانی
بار برداشته با پشت دوتاه آمده ایم