کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    مه آتش پرستم آتش اندر جان غمکش زد
    در آتشگاه رسوایی به خان و مانم آتش زد
    عجب نبود اگر غش کرده تا محشر فتد آنکاو
    ز دست ساقی مهوش دو جام صاف بیغش زد
    گر از دور جنون شد روزگارم تیره نبود عیب
    که این آتش به من سودای آن شوخ پریوش زد
    چو مرکب تاخت آن چابک سوار شوخ در میدان
    به خلق دهر آتش از شرار نعل ابرش زد
    دهد آب میش تسکین و لطف خنده ساغر
    اسیری را که دوران شعله در جان مشوش زد
    خوش آن رندی که در دیر مغان گر ساغر گردون
    ز دست مغبچه در دست او افتاد یک کش زد
    خوشی آن یافت ای فانی که دوران هر می ناخوش
    که دادش او به فال فرخ و اندیشه خوش زد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha