کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بیا که هاتف میخانه دوش پنهان گفت
    به من حکایتی از سر می که نتوان گفت
    چو گشت واقف ازین حال پیر باده فروش
    میم به تهنیه داد و به لطف و احسان گفت
    که ای گدای خرابات ناامید مباش
    چرا که هاتف غیب آنچه بایدت آن گفت
    ازان زمان که دلم نشاء یافت از می عشق
    به خویشتن همه دشوار دهر آسان گفت
    براه از سخن پیر دیر افتادم
    که شیخ خانقه این نکته ها دگر سان گفت
    از آن به لاله دلم خون شده درونم سوخت
    که درد خون دل و رنج داغ هجران گفت
    حدیث بستن زنار و بت پرستی من
    به خلق عاقبت آن شوخ نامسلمان گفت
    چو دل ز زلف وی آشفته بود از خاکش
    هر آنچه پرسه نمودم همه پریشان گفت
    کسی خلاص ز گرداب غم شد ای فانی
    که زیر دور فلک ترک اهل دوران گفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha