منم که کنج خرابات خانقاه منست
می صبوح زدن ورد صبحگاه منست
نبسته تیره گی کفر کله بر سر دیر
ز عشق مغچه بر چرخ دود آه منست
ز عشق ماه وشان داغهای تازه به بین
سراسر از اثر اختر سیاه منست
بجرم زندگی از هجر آن گل رعنا
حصار امن و امان من و پناه منست
برون ز میکده نایم که از حوادث چرخ
سرشک سرخ و رخ زرد عذرخواه منست
به دیر پیش بتی سجده آرزو دارم
خیال زهد ندارم خدا گواه منست
روم به میکده گاه خمار چون فانی
که باده دافع این حالت تباه منست