کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شعله ور چون برق خواهم بی تو آه خویش را
    تا کنم زان چاره ی روز سیاه خویش را
    نیست ناز و غمزه در فرمان او چون خسروی
    کز خرابی منع نتواند سپاه خویش را
    شکوه ی او جرم ما وین جرم را دل عذر خواه
    تا چه سان خواهیم عذر عذرخواه خویش را
    بس که باشد مایل خود شرم را بندد به خویش
    کافگند بر خویشتن دایم نگاه خویش را
    من ندانستم بود کشتن سزای جرم مهر
    ورنه زو پنهان نمیکردم گناه خویش را
    نیست میر کاروان را ایمنی ز آسیب راه
    تا نباشد رهنما گم کرده راه خویش را
    گر چه پیر سالخوردی شد (سحاب) اما کند
    صرف ماه خردسالی سال و ماه خویش را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha