کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دل که او بیخبر از روز سیاهش باشد
    گو سر زلف سیاه تو گواهش باشد
    رسم انصاف در اقلیم نکوئی نبود
    خاصه بیدادگری همچو تو شاهش باشد
    شب آن کز مه رخسار تو روشن چه عجب
    بی نیازی اگر از پرتو ماهش باشد
    یک شکستم به پر از سنگ جفایش نرسد
    گر نه شوق شکن طرف کلاهش باشد
    گر نباشد بگل گلشن حسن تو دوام
    شاد از اینم که دوامی به گیاهش باشد
    نبود غیر در میکده جائی که کسی
    ایمن از فتنه دوران به پناهش باشد
    مردم از حسرت دیدار و در آن راه هنوز
    دیده ی حسرت من باز به راهش باشد
    بکشد همچو فلک دست ز آزار (سحاب)
    گر چه او در حذر از شعله ی آهش باشد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha