هر غم که جدا از دل غمگین من آمد
مانند غریبی است که دور از وطن آمد
هر خار که در بادیه ی عشق تو سر زد
آبش همه از آبله ی پای من آمد
صد داغ بدلها بنهد روز قیامت
هر زخم که از تیغ تو زیب کفن آمد
گر سحر نگاهش نبود کی رود از تن
هر جا که ز اعجاز لب او به تن آمد
راز تو که از دل به زبانم نگذشته است
یارب ز چه افسانه به هر انجمن آمد
شرمنده به هنگام سخن همچو (سحاب) است
در دور لبت هر که ز اهل سخن آمد