نه همین ز شرم در بر نکشیده ام هنوزش
که برم نشسته عمری و ندیده ام هنوزش
دلم از تو خرم و خوش به سئوالی و جوابی
که نگفته ام همان و نشنیده ام هنوزش
به مشام غیر خواهم نرسد از او شمیمی
ز ریاض حسن آن گل که نچیده ام هنوزش
دل خویش کرده ام خوش به متاع کم بهایی
که زلعل او به صد جان نخریده ام هنوزش
به رهش اگر چه شد خون دل و شد زدیده بیرون
کشد انتظار مقدم او دل و دیده ام هنوزش
عجب است اینکه در سر بودم (سحاب) مستی
ز شراب وصل اگر چه نچشیده ام هنوزش