ای صافتر تو را ز هر آئینه سینهای
آرد مگر در آینه رویت قرینهای
مایل به رحم شد فلک کینهجو به من
با من ولی هنوز تو در فکر کینهای
خورشید اگر چه شاه سپهر است لیک هست
در خیل بندگان کمینت کمینهای
اهل هوس چو ما به تو مایل ولی کجا
دارد صفای آینه هر آبگینهای؟
عالم ز اشکم ار شده ویران تو را چه غم
از اینکه ایمن است ز طوفان سفینهای
اندیشهای ز مفلسیم نیست تا مراست
از گنج عشق در دل ویران دفینهای
خوبان به جای زر نستانند در نظم
ورنه (سحاب) دارم از این در خزینهای