کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چو زلف بر مه رویش نقاب میگردد
    نهان بزیر سحاب آفتاب میگردد
    چنان ز شرم تو هر روز خوی فشاند مهر
    که شام غرقه ی دریای آب میگردد
    دلم به کوی تو دایم به جستجوی وفاست
    چو تشنه ی که به گرد سراب میگردد
    حباب بحر سرشک منست چرخ اما
    خراب آخر از آن چون حباب میگردد
    بلی ز قطره ی باران شود حباب پدید
    ولی زقطره ی دیگر خراب میگردد
    شمیم طره ی او گر رسد به نافه چین
    دوباره خون ز حسد و مشک ناب میگردد
    به شمع روی تو پروانه وار مفتون است
    که خور بگرد تو با این شتاب میگردد
    زمان هجر تو تا نگذرد به گردن عمر
    خیال زلف بلندت طناب میگردد
    لبش هر آب که نوشد (سحاب) خون من است
    که پیش لعل وی از شرم آب میگردد
    عنب به طارم تاک است کوکبی که از آن
    هلال ساغر شاه آفتاب میگردد
    گزیده فتحعلی شه که نعل اشهب او
    طراز افسر افراسیاب میگردد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha